رمان نوجوان

وقتی بابام کوچک بود 2

بابای شما وقتی کوچک بود چه کار می‌کرد؟ بابای من وقتی کوچک بود، صبح یک روز بهاری سر میز صبحانه، داشت دو لپی نان و پنیر و چای می‌خورد که مامانش گفت: بچه، مگه از قحطی دراومدی؟ چه خبرته؟ یواش بخور... بابام که دهانش پر بود و نمی‌توانست حرف بزند، به زور یکی از لقمه‌ها را قورت داد و گفت: مسابقه خوردنه. من باید برنده بشم...

آفرینگان
9789647694834
۱۳۹۲
۱۱۲ صفحه
۲۴۹ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های علی احمدی
وقتی بابام کوچک بود
وقتی بابام کوچک بود بابای شما وقتی کوچک بود چه کار می‌کرد؟ بابای من وقتی کوچک بود، صبح یک روز بهاری، شاد و شنگول، پول توجیبی‌اش را از مامانش گرفت و رفت که چیز خوشمزه‌ای برای شکمش که قار و قور می‌کرد بخرد که یک‌دفعه چشمش به یک بادکنک‌فروشی افتاد و بادکنک‌ها دل بابای من را که قد یک گنجشک بود برد و...
شهرداران ولز چگونه می‌میرند (مجموعه داستان 10 داستان)
شهرداران ولز چگونه می‌میرند (مجموعه داستان 10 داستان) دولت مرکزی برای شهر ولز شهردار می‌فرستد، در شهرداری درخت بردگی و به یغما بردن دارایی‌های سرزمین ولز را می‌کارند اما مردم ولز هم تبر جنگ و آزادی تیز می‌کنند. دولت مرکزی باز هم برای شهر ولز شهردار می‌فرستد اما این‌جا ولز است و درخت‌های شهرداری ریشه نمی‌دواند. مردم ولز تلنگری‌اند برای تمامی شهرداران دنیا!
وقتی بابام کوچک بود (3)
وقتی بابام کوچک بود (3) بابای شما وقتی کوچک بود چه کار می‌کرد؟ بابای من وقتی کوچک بود، صبح یک روز بهاری، با جوجه کوچولوش توی جعبه چوبی بزرگی، توی بالکن آپارتمان، نشسته بودند و از لای درز تخته‌ها به خورشید و پرنده‌های توی آسمان نگاه می‌کردند و نان و پنیر و پسته می‌خوردند. در همان لحظه، ناگهان یک گنجشک کوچولو که حسابی ترسیده بود ...
مشاهده تمام رمان های علی احمدی
مجموعه‌ها