رمان ایرانی

گرگ‌سالی

به نظرش رسید چارپایی آنجا باشد. خم شد و دستش را روی زمین کشید. پاره‌سنگی را پیدا کرد، آن را برداشت و به سمتی که حس می‌کرد صدا از آن سو می‌آید، پرتاب کرد. سنگ به جسم نرمی خورد. به دنبال آن صدای ناهنجاری مثل ناله شنید. چیزی تکان خورد. جسم بزرگی به قواره یک گوساله، به حرکت درآمد. رنگش سفید به نظر می‌رسید، به طرف او می‌آمد. خرناسه خوفناکی می‌کشید. ترسید و پاهایش سست شد، دست را به دیواره سنگی گرفت. چشم به حرکات آن شبح دوخت.

سوره مهر
9786001755828
۱۳۹۲
۴۰۰ صفحه
۳۹۲ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های امیرحسین فردی
اسماعیل
اسماعیل بعضی‌ها می‌گفتند، علی خال‌دار نان خالش را می‌خورد، وگرنه خودش دست و پا چلفتی است، برخی هم نظر خلاف آن را داشتند، می‌گفتند، چون علی خال‌دار خوش‌خلق و حرف نگه‌دار است، کارش گرفته. گروه سومی‌ها عقیده داشتند خال علی آقا وقتی خوشگل‌تر می‌شود که بخندد. از قضا، لب‌های قلوه‌ای و قشنگ علی خال‌دار، اغلب خندان بود و خالش، بیشتر توی ...
اسماعیل
اسماعیل بعضی‌ها می‌گفتند، علی خال‌دار نان خالش را می‌خورد، وگرنه خودش دست و پا چلفتی است، برخی هم نظر خلاف آن را داشتند، می‌گفتند، چون علی خال‌دار خوش‌خلق و حرف نگه‌دار است، کارش گرفته. گروه سومی‌ها عقیده داشتند خال علی آقا وقتی خوشگل‌تر می‌شود که بخندد. از قضا، لب‌های قلوه‌ای و قشنگ علی خال‌دار، اغلب خندان بود و خالش، بیشتر توی ...
مشاهده تمام رمان های امیرحسین فردی
مجموعه‌ها