رمان ایرانی

1 دل سیر نگاه

تمام مدتی را که در مسیر بود فقط به گذشته مبهم و آینده نامعلومش می‌اندیشید و بغض راه گلویش را بسته بود. نمی‌دانست چه کرده که حالا محکوم به این اوضاع و احوال سخت شده است. از پنجره کوچک هواپیما به بیرون نگاه کرد. آسمان تاریک بود و چراغ‌های شهر سوسو می‌زدند. چیزی تا فرود نمانده بود. هوا ابری و بارانی بود هواپیما با تکان‌هایی در باند فرودگاه فرود آمد...

البرز
9789644428319
۱۳۹۲
۳۳۰ صفحه
۳۹۱ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های زهره فصل بهار
دار ترمه
دار ترمه تنهایی چیز بدی نیست، گاهی لازم است به ویژه آن که زمان‌هایی مجبور به تنها بودن هست لااقل میدانی منتظر هیچ کس نباید باشی و زندگی‌ات را به سادگی‌ها گره می‌زنی و دیگر ترسی از دیگران و از دست دادن‌شان نداری و هیچ‌کس و هیچ چیز ناراحت و عصبی‌ات نمی‌کند! گاهی خودت می‌خواهی حصاری دور خود بکشی نه کسی را دوست داشته باشی و نه کسی ...
و تن عاریه
و تن عاریه فارغ از این که در چه موقعیتی هستید شاید لازم باشد کمی به قضاوت بنشینید و شخصیت‏‌های قصه و افکارشان را رد یا تائید کنید. پس وارد مسیر داستانی نویسنده بشوید که او نیز به‌ خوبی توانسته با طرح قصه، از قضاوت به عنوان راوی فاصله بگیرد و خواننده‏‌اش را به این کار وادار کند.
مشاهده تمام رمان های زهره فصل بهار
مجموعه‌ها