مجموعه داستان داخلی

امروز بشریت

صبح آمد و بی مقدمه گفت: «امروز بشریت خسته است» گفتم: «خب، بله ، ولی چطور؟» گفت: راستش دیشب را نخوابیده‌ام. گفتم: خب، این بشریت بی‌همه چیز می‌تواند از الان تا شب کپه مرگش را بگذارد تا دیگر خسته نباشد. د همین دیگر، نمی‌توانم، اگر می‌توانستم که مساله‌ای نبود. از اینکه بخواهد دوباره دستم بیندازد، هراس داشتم ولی احساس می‌کردم این بار استثنائا حرفی گفتنی دارد که برای بیانش دنبال بهانه می‌گردد.

9789643370558
۱۳۹۲
۱۲۰ صفحه
۷۶۹ مشاهده
۰ نقل قول
مهدی شجاعی
صفحه نویسنده مهدی شجاعی
۲۹ رمان سیدمهدی شجاعی در شهریور ماه سال 1339 در تهران به دنیا آمد. در سال 1356 پس از اخذ دیپلم ریاضی، به دانشكده هنرهای دراماتیك وارد شد و در رشته ادبیات دراماتیك به ادامه تحصیل پرداخت. هم‌زمان، به دانشكده حقوق دانشگاه تهران رفت و پس از چند سال تحصیل در رشته علوم سیاسی، پیش از اخذ مدرك كارشناسی، آن‌را رها كرد و به‌طور جدی كار نوشتن را در قالب‌های مختلف ادبی ادامه داد.

حوالی سال‌های 58 و 59 یعنی حدود ...
دیگر رمان‌های مهدی شجاعی
سانتاماریا (جلد دوم نمایش‌نامه)
سانتاماریا (جلد دوم نمایش‌نامه) .
ماجرای 1 نامه
ماجرای 1 نامه مرد ژولیده از دیار عرب آمده و برای شاهنشاه ایران خسرو پرویز پیام آورده است. این خبر دهان به دهان می‌گردد و به گوش خسرو پرویز می‌رسد. خسرو پرویز که بر تخت جواهرنشان خود تکیه داده است آرام و بی‌اعتنا می‌گوید: بیاید.
طوفان دیگری در راه است
طوفان دیگری در راه است فکر می‌کنم دچار حالتی شبیه «دوست داشتن» شده باشم! نمی‌توانم اسمش را بگذارم عشق. برای این‌که به قول همیشه تو، عشق ساده نیست. ولی دوست داشتن چرا! کافی‌ست که تو دختری را تصادفا در یک مهمانی ببینی ـ مهمانی‌‌ای که ایرانی‌ها به مناسبت چهارشنبه سوری برگزار کرده‌‌اند ـ و قیافه‌اش به دلت بنشیند. و به‌خصوص چاله‌ای که موقع خندیدن، روی گونه‌اش ...
خدا کند تو بیایی
خدا کند تو بیایی از عمق ناپیدای مظلومیت ما، صدایی آمدنت را وعده می‌داد. صدا را، عدل خداوندی صلابت می‌بخشید و مهر ربانی گرما می‌داد. و ما هر چه استقامت، از این صدا گرفتیم و هر چه تحمل، از این نوا دریافتیم. در زیر سهمگین‌ترین پنجه‌های شکنجه تاب می‌آوردیم که شکنج زلف تو را می‌دیدیم. در کشاکش تازیانه‌ها و چکاچک شمشیرها، برق نگاه تو تابمان می‌داد و ...
کمی دیرتر
کمی دیرتر من اگرچه از شرم و خجالت، سرم را به زیر انداخته بودم و در بن‌بست ذهنم به دنبال روزنه امیدی می‌گشتم ولی از حال و روز اسد هم غافل نبودم که با چهره مغموم و یاس‌آلود، پرونده را برای چندمین‌بار تورق می‌کرد به این امید که شاید دستاویز مطمئنی برای من بیابد. البته بعد از هر تورق، چهره‌اش خسته‌تر و ...
مشاهده تمام رمان های مهدی شجاعی
مجموعه‌ها