رمان خارجی

فیل (داستان کوتاه)

(Elephant)

پرنده‌ها صدا می‌کردند و چند اتومبیل توی بزرگراه از کنارم گذشتند. با خود گفتم برادر، امیدوارم تو هم خوش‌بخت باشی. امیدوارم بخت تو هم بگوید. وقتی گفت، طلب مرا هم فراموش نکن. به زن سابق‌ام هم فکر کردم، زنی که زمانی بی‌نهایت او را دوست داشتم. او زنده بود و، تا آنجا که دورادور از او خبر داشتم، حالش خوب بود. آرزو کردم او هم خوش‌بخت باشد. وقتی جوانب را در نظر گرفتم، به این نتیجه رسیدم که اوضاع ممکن بود خیلی بدتر از این‌ها باشد. هرچند همین حالا هم آن‌ها شرایط سختی داشتند. انگار شانس از همه آن‌ها رو برگردانده بود. با این حال حتما وضع به زودی عوض می‌شد. مشکلات در فصل پاییز کم‌تر می‌شوند. جای امیدواری بسیار بود.

تجربه
9789646481435
۱۳۷۷
۲۴ صفحه
۳۱۱۲ مشاهده
۰ نقل قول
ریموند کارور
صفحه نویسنده ریموند کارور
۱۰ رمان ریموند کِلِوی کاروِر جونیور نویسندهٔ داستان‌های کوتاه و شاعر آمریکایی بود. او یکی از نویسندگان مطرح قرن بیستم و هم‌چنین یکی از کسانی شمرده می‌شود که موجب تجدید حیات داستان کوتاه در دههٔ ۱۹۸۰ شده‌اند.
دیگر رمان‌های ریموند کارور
فاصله
فاصله کارور از تواناترین داستان‌نویسان معاصر آمریکا و جهان است و مجموعه حاضر دربردارنده برخی از بهترین داستان‌های کوتاه او است، هر چند همه آثارش از چنان کیفیت و قوتی برخوردارند که انتخاب بهترین از میان آن‌‌ها کاری دشوار است. داستان‌های کارور اغلب درباره زنان و مردانی است که گویی از درون ویران شده‌‌اند و این ویرانی در تنهایی و عدم ...
کلیسای جامع
کلیسای جامع آمریکای کارور آمریکای استیصال است. فرو رفته در غباری از درد و سرخوردگی. دنیایی که کارور خلق می‌کند دنیای آدم‌هایی است که رویاهای‌شان را از دست داده‌اند. با خواندن هر داستان کارور گویی پا به خیابانی گذاشته‌ایم به ظاهر آشنای آشنا، اما کمی پیش‌تر که می‌رویم احساس می‌کنیم سر هر پیچی خطری در کمین است، یا زمین زیر پایمان حالاست که به ...
پرها (داستان کوتاه)
پرها (داستان کوتاه) رفیق کاری‌ام، باد، فران و من را به شام دعوت کرد. زنش را ندیده بودم، او هم فران را ندیده بود. از این نظر عین هم بودیم. اما باد و من دوست بودیم. و می‌دانستم که در خانه باد بچه کوچولوئی هم هست. آن موقعی که باد ما را به شام دعوت کرد، بچه احتمالا هفت ـ هشت ماهه بود. ...
صمیمیت
صمیمیت می‌گوید چشم‌هام خیلی وقت پیش باز شدند، اما دیگه خیلی دیر بود. یک بار شانس تو چنگم بود اما از کف دادمش. حتی یک مدتی فکر می‌کردم بر می‌گردی. چرا هم‌چو فکری کردم؟ حتما عقل را از دست داده بودم. حالا هم اشک تو چشمام جمع شده، اما گریه نمی‌کنم که تو کیف نکنی...
مشاهده تمام رمان های ریموند کارور
مجموعه‌ها