رمان خارجی

قمارباز

(Le joueur)

طبق معمول اول پای کسب و کار در میان آمد. پولینا همین که دید پولی که به او داده‌ام هفتصد گولدن بیشتر نیست، اوقاتش تلخ شد. به خودش اطمینان داده بود که جواهراتش را در پاریس کم‌ کم هم که گرو می‌گذاشتم دو هزار گولدن می‌شد. گفت: صددرصد مقداری پول لازم دارم. باید هم به دستش بیاورم و الا کارم زار است.

مجید
2500110013597
۱۳۹۲
۲۲۴ صفحه
۱۱۰۵ مشاهده
۰ نقل قول
نسخه‌های دیگر
فئودور داستایوفسکی
صفحه نویسنده فئودور داستایوفسکی
۷۰ رمان فیودور میخاییلوویچ داستایوسکی نویسندهٔ مشهور و تاثیرگذار اهل روسیه بود. ویژگی منحصر به فرد آثار وی روانکاوی و بررسی زوایای روانی شخصیتهای داستان است. سوررئالیست‌ها مانیفست خود را بر اساس نوشته‌های داستایوسکی ارائه کردند. اکثر داستان‌های وی همچون شخصیت خودش سرگذشت مردمی است، عصیان زده، بیمار و روان پریش. ابتدا، برای امرار معاش، به کار ترجمه پرداخت، و آثاری چون اوژنی گرانده اثر بالزاک و دون کارلوس اثر شیلر را ترجمه کرد.
دیگر رمان‌های فئودور داستایوفسکی
مفتش اعظم (با نقد و تفسیر)
مفتش اعظم (با نقد و تفسیر) داستان «مفتش اعظم» تنها در آلمان بیش از شصت بار به طور مستقل منتشر شده است. داستایوسکی خود گفته است که این متن در تمام عمرش ذهن او را به خود مشغول کرده بود و در جای دیگری خاطر نشان می‌کند که «داستان مفتش اعظم» را نقطه اوج آثار ادبی خود می‌داند.
بانوی میزبان
بانوی میزبان از آنچه بر سرش آمده بود به هیچ‌کس چیزی نمی‌گفت. اما گاهی خاصه در غروب در ساعتی که آوای ناقوس کلیسا زمانی را به یادش می‌آورد که احساسی ناشناخته سراپایش را لرزانده و در تپش انداخته بود در جان جاودانه مجروحش توفانی برمی‌خواست. آن‌وقت روحش به لرزه می‌افتاد و درد عشق باز در دلش شعله‌ور می‌شد و سینه‌اش را به ...
خاطرات خانه اموات
خاطرات خانه اموات داستایوسکی در خاطرات خانه اموات یک قسمت از ماجرای محبوسیت خودش را در زندان سیبری شرح می‌دهد. ولی در ضمن زندانیان دیگر را معرفی کرده سرگذشت غم‌انگیز آن‌ها را به طرزی بدیع حکایت و به موشکافی در طبیعت آن‌ها می‌پردازد و پرده از بسی از اسرار درونی انسان برمی‌دارد. اثری که مطالعه این کتاب بر خواننده برجای می‌گذارد ذکر همین ...
1 اتفاق نحس
1 اتفاق نحس
نیه توچکا
نیه توچکا ((با این وصف گوش کن! وقتی من مردم تو بچه‌های مرا دوست خواهی داشت، این طور نیست؟ تو ایشان را مثل بچه خودت دوست خواهی داشت. آخر به یاد بیاور که هم تو را مثل بچه خودم دوست داشته‌ام.)) من بی‌آنکه بدانم چه می‌گویم، در حالی که از فرط هیجان و گریه نفسم بند آمده بود به زحمت گفتم: ((بلی، بلی!))
مشاهده تمام رمان های فئودور داستایوفسکی
مجموعه‌ها