مجموعه داستان داخلی

آدمک قرمز

امروز تاجی را پر دادم رفت. توی خانه که می‌آمدم، پایم شروع کرد به لرزیدن. خواست برگردد، در ایوان را بستم. روزی هم که سلیم داشت می‌رفت پایم لرزیده بود. حتی یادم هست آن روز سه بار دستم را سوزاندم. ... صدای بسته شدن در را که شنیدم، پایم لرزیده بود.

9786009219285
۱۳۹۳
۴۸ صفحه
۲۷۵ مشاهده
۰ نقل قول