رمان خارجی

کینکاس بوربا

(Quincas borba)

کینکاس بوربا مجموعه‌ای اجتماعی، سیاسی و فلسفی است. تمثیلی است از مدرنیزاسیون شتابزده و ظاهری برزیل در اواخر قرن نوزدهم. این رمان در ظاهر نمونه‌ای از رمان‌های آن دوران است با مضامینی چون عشق، خانواده، پیمان‌شکنی، روابط اجتماعی و سیاست. اما در پس این سیمای آشنا رمانی است که خود نقد رمان است، نقد ناتورالیسم تقلیدگر و رومانتیسم احساساتی رایج در آن دوران است... این رمان برای کسانی نوشته شده که «رسم و راه خواندن را می‌دانند» کسانی که به دنبال چیزهای «واقع‌نما» نیستند، بلکه خواهان محبت و حیرت ذهن، آزادی تخیل، غافلگیری و خنده‌ای هستند که از انگیزش‌های ناخودآگاه مایه می‌گیرد.

نی
9789641853794
۱۳۹۳
۴۴۸ صفحه
۶۹۲ مشاهده
۰ نقل قول
ماشادو د آسیس
صفحه نویسنده ماشادو د آسیس
۶ رمان "ژواکیم ماریا ماشادو د آسیس" که با نام ماشادو د آسیس شناخته شده‌است، نویسنده، شاعر، نمایشنامه نویس و نویسنده داستان کوتاه بود. او به عنوان بزرگترین نویسنده‌ی ادبیات برزیل شناخته شده‌است، هر چند در زمان حیات به محبوبیت گسترده‌ای خارج از مرزهای برزیل دست نیافت. او به زبانهای فرانسه، انگلیسی و آلمانی تسلط داشت و در اواخر عمر زبان یونانی را نیز آموخت. آثار وی تاثیر بسزایی در ادبیات برزیل در مدارس و دانشگاه‌ها در اواخر قرن نوزدهم و اوایل ...
دیگر رمان‌های ماشادو د آسیس
فال‌بین
فال‌بین خورشید فردا در راه است، خورشید پایان ناپذیر و رازآمیز، همچون زندگی.
دن کاسمورو
دن کاسمورو بنتو سانتیاگو یا، چنان که همسایگان خطابش می‌کنند، دن کاسمورو، سرگذشت خود را با شرح عشق و عاشقی آغاز می‌کند و ما را به همنوایی با خود می‌خواند که: خوش‌تر از ایام عشق ایام نیست. این عشق سرانجام به ازدواج می‌انجامد و آن‌گاه به گونه‌ای نامنتظر همه چیز شتاب می‌‌گیرد تا راه برای فاجعه‌ای ویرانگر هموار شود. اما در این ...
خاطرات پس از مرگ براس کوباس
خاطرات پس از مرگ براس کوباس ماشادو دآسیس راوی این زندگی‌نامه را آزاد می‌گذارد تا فارغ از همه دغدغه‌های آدمی زنده، زندگی خود را روایت کند و روایت این زندگی فرصتی می‌شود تا نویسنده تیزبین و متفکر با زبانی آمیخته به طنزی شکاکانه زیر و بم وجود آدمی، عواطف و هیجانات، بلندپروازی‌ها و شکست‌ها و پیروزی‌های او را از کودکی تا دم مرگ پیش روی ما ...
روانکاو و داستان‌های دیگر
روانکاو و داستان‌های دیگر معنی انکارش را نفهمیدم. شاید خودش هم نمی‌فهمید. نوک کمربندش را گرفته بود و آن را به زانوهاش می‌زد؛ درست بگویم به زانوی راستش، آخر پاهاش را روی هم انداخته بود. بعد شروع کرد به حرف زدن از رویا. گفت فقط یک بار کابوس دیده، آن هم در سال‌های کودکی. حرف‌هامان دوباره گل انداخت و من سات را از یاد بردم؛ ...
مشاهده تمام رمان های ماشادو د آسیس
مجموعه‌ها