نمایش‌نامه

آن مرد دروغ می‌گفت اینجا بلدرچین نیست

آیمان: من می‌خوام بخوابم و به بهشت برم. پرستار: چشماتو ببند. شاید هم رفتی. از کجا معلوم! آیمان: پلک‌هایش را می‌بندد بهشت هم مثل اینجاس؟ اونجا هم باید قرص بخورم؟ پرستار: نه فرق می‌کنه! تو بهشت مریضی نیس. آیمان: اما تا اونجایی که من می‌دونم هس. اگه... اونجا... مریضی... نبود شما... شبا... منو... از خواب بهشت جدا نمی‌کردین و بهم قرص نمی‌دادین!

امرود
9786005327717
۱۳۹۱
۵۶ صفحه
۴۴۴ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های رسول یونان
برو به جهنم (مینی‌مال‌های رسول یونان)
برو به جهنم (مینی‌مال‌های رسول یونان) قبلا برای دیدنم از پله‌ها بالا می‌آمدند، حالا برای دیدنم از پله‌ها پایین می‌آیند.
گزارشی از پنجره‌های نیمه شب (گزیده‌ای از شعرهای ترکی رسول یونان)
گزارشی از پنجره‌های نیمه شب (گزیده‌ای از شعرهای ترکی رسول یونان) شعر او روانی خاص دارد؛ بین کلمه‌ها و جمله‌هایش گفتگویی فعال در جریان است، اما آنچه به این روانی جان می‌بخشد نه ادبیت موجود بلکه جهانی است که پشت شعرش شکل می‌گیرد. شعرش شعری جاندار و سیال است و فقط جیدمان کلمات نیست که مخاطب از کنارش به راحتی بگذرد. آرام و بی‌سر و صدا آمدم. سایه‌ای بودم قائم به ...
سنجابی بر لبه ماه تخم‌مرغی برای پیشانی مرد شماره 13 1 بعدازظهر ادبی
سنجابی بر لبه ماه تخم‌مرغی برای پیشانی مرد شماره 13 1 بعدازظهر ادبی پیر‌مرد: اگه قرار بود کسی اینجا موفق بشه من تا بحال موفق شده بودم.اینجا هیچ‌کس موفق نمیشه. زن:اما من می‌شم پیر‌مرد:میون مرگ و زندگی دست‌و پا می‌زنه فکر‌ می‌کنه اینجوری ‌می‌تونه نجات پیدا‌ کنه غافل که نمی‌تونه.درس مثل سنجابی میمونه که وسط آسمون ولش کرده باشن و اون 2 دستی لبه ماه رو چسبیده باشه.کاش می‌دونست وقتی ترس قوی تر از امیده ...
راه طولانی بود از عشق حرف زدیم
راه طولانی بود از عشق حرف زدیم حرف‌ها و مهربانی‌اش دیگر واقعی نبود. می‌دانستم می‌خواهد آرام آرام از زندگی‌ام بیرون برود. به همین خاطر دیگر پاپیچش نشدم! دیگر یاد گرفته بودم که عشق تحمیل خود به دیگران نیست. یاد گرفته بودم کسی که برای رفتن آمده می‌رود و کسی که می‌خواهد برود هر طور شده می‌رود. هر چه درها را به رویش ببندی و هر چه ...
مشاهده تمام رمان های رسول یونان
مجموعه‌ها