رمان ایرانی

40 دخترون

دخترها سعی می‌کردند دست کسانی را بگیرند که لباسش از همه قشنگ‌تر بود و دلربایی بیشتری داشت! دخترهایی مثل شکوفه، دختر حاج سیف‌اله که آرزو داشتند او بیاید دستشان را بگیرد! یا کتایون، دختر جوان بهرام که حسابی شهری شده بود و امروزی. فاصله ذهنی و طبقاتی، تا نگاه دخترانه آن‌ها هم راه داشت. در این میان، آن‌هایی که لباس‌های ارزان قیمت و کم‌بها داشتند، بی‌نصیب از حضور در جمع سایر دختران شیک‌پوش، با بی‌انصافی تمام کنار گذاشته می‌شدند! چون کسی دست‌شان را نمی‌گرفت و وارد دایره هدیله‌شان نمی‌کرد با این حال...

آموت
9786006605685
۱۳۹۳
۵۰۴ صفحه
۱۶۹ مشاهده
۰ نقل قول