مجموعه داستان داخلی

تا جایی که می‌توانی گاز بده

احمد خودرو را به حرکت درآورد. در راه زهرا گریه می‌کرد و رو به مجید داد می‌زد: من بچه‌ام رو از تو می‌خوام بی عرضه! و رو به مرد فریاد می‌کشید: دزدها، بی‌شرف‌ها، بچه‌ام رو کجا بردید؟

روایت
9789643809447
۱۳۹۳
۱۱۲ صفحه
۲۸۰ مشاهده
۰ نقل قول
صفحه نویسنده محمدرضا گودرزی
۱۰ رمان ( Mohammadreza Goudarzi)
دیگر رمان‌های محمدرضا گودرزی
آنجا زیر باران
آنجا زیر باران
چه کسی بود صدا زد بنجی
چه کسی بود صدا زد بنجی اگر لذت‌بخشی را اولین وظیفه داستان بدانیم، در این رمان خواننده شاهد روایتی سرخوشانه و لذت‌بخش است؛ رمانی که به مسائل مهم اجتماعی با نگاهی طنزآلود و کنایی می‌نگرد تا دو بعد یک اثر داستانی موفق را همزمان در کنار هم داشته باشد: لذت‌بخشی در حوزه حسی و دعوت به اندیشیدن در حوزه عقلی.
چرا می‌زنی
چرا می‌زنی از بد شانسی درست پس از حرف او معده‌ام ناله‌ای کرد. قربان باور کنید عصبی بود. بیخود نیست که این روزها این‌قدر درباره اعصاب می‌نویسند. حاضر نشدن شمع یا فانوس هم ربطی به من نداشت، به مدیر تالار مربوط بود. او قطع شدن برق را هم از چشم من می‌دید. به همین دلیل به او توضیح دادم که کمبود نیروی ...
نعش‌کش
نعش‌کش و قطع می‌کنم. با مترو می‌روم ایستگاه حقانی و از آن‌جا می‌روم پارک طالقانی. الان دیگر دقیقا می‌شود گفت گم‌گشته‌ای دارم. لابه‌لای درخت‌ها قدم می‌زنم. فکر بنز یک‌آن رهام نمی‌کند. به یاد داستان شب‌های روشن داستایوسکی می‌افتم، بنز با آن رنگ آلبالویی‌اش یک لحظه در آسمان تیره‌ی زندگی‌ام درخشید، جرقه‌ای زد و محو شد، بعد در پس پشت ذهنم آن ...
مشاهده تمام رمان های محمدرضا گودرزی
مجموعه‌ها