چی کجا
تجربههای کوتاه فرصتی کوتاهی است برای زمانه و جامعهای که در آن کوتاهترین فرصتها و حوصلهها از آن مطالعه است. هدف از انتشار تجربههای کوتاه آن است که نسل جوان ما، ضمن آشنایی با ادبیات نمایشی و داستانی جهان، انس بیشتری با کتاب و میل فزونتری به مطالعه پیدا کند...
پایان
7 روز هفته را کار نمیکردم، چون تقریبا خرجی نداشتم. حتی میتوانستم کمی هم پسانداز کنم، برای روزهای مبادا. روزهایی که کار نمیکردم، در دخمهام دراز میکشیدم. دخمهام کنار رودی بود، در یک ملک خصوصی، یا ملکی که قبلا خصوصی بوده. این ملک که ورودیاش به خیابانی تنگ، تارک و آرام باز میشد، در دیواری محاط بود، طبیعتا به جز ...
مالون میمیرد
عاقبت با همه حرفها من به زودی خواهم مرد. شاید ماه دیگر، آنوقت یا ماه آوریل خواهد بود یا ماه مه. چون هنوز اولهای سال است، من این را از هزار نشانه کوچک میفهمم. شاید اشتباه میکنم، شاید تا روز یحیای تعمیددهنده، یا حتی چهارده ژوییه، روز جشن آزادی، زنده بمانم.
دست آخر
صحنه برهنه. نور خاکستری. چپ و راست انتهای صحنه. ردیف بالا، دو پنجره کوچک، پردهها کنار کشیده شده. دری در پیشانی راست صحنه. تابلویی آویزان کنار در، رو به دیوار.
پیشانی چپ صحنه، دو سطل آشغال کنار هم، پوشیده شده با ملافهیی کهنه.
وسط صحنه، هم روی یک صندلی چرخدار، پوشیده شده با ملافهیی کهنه.
کلو بیحرکت نزدیک در، چشمهایش خیره به هم. ...
آخرین نوار کراپ
چه سکوت عجیبیه امشب، هر چی گوشهام رو تیز میکنم چیزی نمیشنوم. این پیرزنه خانم مک گلوم هر شب این موقع آواز میخوند. اما امشب خبری نیست. خودش میگه آوازهای زمان دختریش رو میخونه. من که نمیتونم تصور کنم زمان دختریش چه شکلی بوده، اما زن خیلی خوبیه...