مجموعه داستان داخلی

حکایت نرگس

وقتی گلدان خانه را شکستم، مادر گفت: خیلی قشنگ بود! پدر گفت: حیف بود...! خواهرم گفت: مال من بود... مادربزرگ گفت: قدیمی بود...، اما... وقتی دلم شکست... همه سکوت کردند...

ذهن زیبا
9786007801000
۱۳۹۳
۲۴۰ صفحه
۱۸۱ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های فاطمه سلیمانی
خاکستری 1 کابوس
خاکستری 1 کابوس نامردها مثل آشغال از ماشین پرتم کردند توی خیابان. انگار توی کیفشان گنج قارون داشتند. زیر باران به آن شدت از سر تا پا گلی شدم. با آن ریخت و قیافه دیگر هیچ ماشینی سوارم نمی‌کرد: حتی تاکسی هم جلوی پایم ترمز نمی‌زد.
مشاهده تمام رمان های فاطمه سلیمانی
مجموعه‌ها