رمان خارجی

آینه‌های شهر

(Sehrin aynalari)

«وقتی مردان انکزیسیون آن دور و اطراف مشغول نیزه‌اندازی بودند، زنان روستای پلاسنسیا دل مونته، دختر کوچک دومین زن آمت را چونان امانتی مقدس پنهان کردند. مادر دخترک، زنی بود روستایی از اهالی آفریقای شمالی. آمت زامبارل او را در ازای دو کیسه طلا از برده‌داری خریده، بلافاصله آزادش کرده بود. عشق این دو به همدیگر، زن اول آمت را به قدری آزرد که برای ابراز آزردگی‌اش خالکوبی بزرگی روی پیشانی‌اش کرد. چشم سیاهی با مژه‌های سرخ! و از آن روز به بعد با سه چشم به زندگی‌اش ادامه داد. به گفته راویان، وقتی به دست ماموران انکزیسیون می‌افتد از چشم روی پیشانی قطره اشکی می‌چکد. اما زیبای گندم گون سیاه پوست، زن دوم آمت زامبارل، سال‌ها پیش از این ماجراها هنگام تولد اولین فرزندش جان به جان آفرین تسلیم کرده بود.»

نیلوفر
9789644486289
۱۳۹۴
۳۸۴ صفحه
۹۴۳ مشاهده
۰ نقل قول
الیف شافاک
صفحه نویسنده الیف شافاک
۳۶ رمان الیف شفق یک نویسنده ترک‌تبار است. وی رمان‌هایی به انگلیسی و ترکی و فرانسوی منتشر کرده است. شفق دو رمان به انگلیسی نوشته است که بخاطر اشاره به نسل‌کشی ارمنیان در رمان دومش به نام حرام‌زاده استانبول (The Bastard of Istanbul) از سوی دادگاه‌های ترکیه به جرم "اهانت به ترک بودن" متهم شد. پرونده او در ژوئن ۲۰۰۶ بسته شد ولی در ژوئیه همان سال دوباره گشوده شد و وی با احتمال سه سال زندان روبرو شد. مترجم و ناشر او ...
دیگر رمان‌های الیف شافاک
بعد از عشق
بعد از عشق این کتاب نوشته شده تا همین که خواندی‌اش فراموشش کنی؛ انگار نوشتن روی آب... «بعد از عشق» رمانی است درباره‌ی زنان و زنانگی و دوره‌ای غمبار و تیره اما گذرا در زندگیِ زنانِ عاشق: دوره‌ی بعد از عشق. الیف شافاک با ذهن و قلم توانایش این دوره را که یکباره از راه می‌رسد و موج‌وار می‌گذرد و می‌رود،‌ شرح و بسط ...
ملت عشق
ملت عشق عشق به قدری غیر منتظره و بی‌ملاحظه بر سر الا فرود آمد که انگار سنگی از ناکجاآباد درون برکه راکد زندگی‌اش پرتاب شده بود. در این رمان شورانگیز و خلاقانه الیف شافاک نویسنده کتاب‌های پرفروش و پرخواننده ترکیه، دو داستان را به طور موازی پیش می‌برد. در قرن سیزدهم، رومی شاعر و عارف، استاد معنوی خود، درویش خانه به دوش گم‌نامی ...
ملت عشق (پالتویی)
ملت عشق (پالتویی) خیلی وقت پیش بود. به دلم افتاد رمانی بنویسم. ملت عشق. جرئت نکردم بنویسمش. زبانم لال شد. نوک قلم کور. کفش آهنی پایم کردم. دنیا را گشتم. آدم‌هایی شناختم، قصه‌هایی جمع کردم. چندین بهار از آن زمان گذشته کفش‌های آهنی سوراخ شده، من اما هنوز خامم، هنوز هم در عشق همچو کودکان ناشی...
خیرگی
خیرگی می‌خواستم بدانم آیا انسان، محرمیتی دارد؟ خلوتی دارد دور از چشم همگان، دور از دیده‌های پنهان کائنات؟ اگر محرمیتی دارد، حتی اگر به کوتاهی لحظه‌ای، آیا این دم، لحظه‌ای از شب است که از دیده پنهان می‌شویم و از نظرها دور، یا نقطه‌ای است تاریک، شکافی باریک، گسستی نامعلوم و نامرئی، راه گریزی کوچک یا سوراخ و سمبه‌ای نامشخص...
شرافت
شرافت در بیرون، صداهای مرموزی به گوشم می‌رسید. صدای جیرجیر کف‌پوش، صدای وزش باد و نم‌نم بارانی که در شهر می‌بارید. در میان این صداها، صدای باز شدن در خانه را شنیدم و صدای کسی که مثل موش پنهانی از در خارج شد. او قبلا من را بیشتر از هر کس دیگری دوست داشت. اولین فرزندش، اولین پسرش. نور چشمش. اما ...
مشاهده تمام رمان های الیف شافاک
مجموعه‌ها