رمان ایرانی

حس نوازش

من تمام نوحه‌های شما رو در نوارهای صوتی و تصویری دارم این عکس هم از جلد یکی از سی‌دی‌ها جدا کردم و این‌جا چسبوندم. دل کسری به ناگاه فرو ریخت می‌توانست عشق او را به خوبی حس کند. شهاب که از توجه دختر به کسری دلخور بود رو به کسری گفت: -حاجی امضاء کن که خیلی خسته‌ام، همه که مثل ما نیستند در ظاهر خودشونو چطور نشون می‌دن ولی در باطن خدا داند چه هستند! دختر با ناراحتی اخم کرد و رو به او گفت: کسی مزاحم شما نیست، می‌تونید برید در ضمن خودتون رو با دیگران یکی نکنید. من از جنس شما نیستم، در خانواده‌ای متدین و مذهبی بزرگ شدم، پدرم صاحب حسینیه معروف شهره من از شما بهتر می‌دونم دین و شریعت چیه و حد و حدود اون‌رو رعایت می‌کنم.

علی
9789641931874
۱۳۹۴
۷۵۲ صفحه
۲۶۶ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های لیلا یارخدا
نبض لحظه‌ها
نبض لحظه‌ها چرا حرف از طلاق می‌زنی؟ آراسته از جا برخاست و آرام گفت: بازی تموم شد، نمی‌خوام خودمو بهت تحمیل کنم و به این زندگی مسخره ادامه بدم. فرامرز شانه‌های او را گرفت و گفت: کسی که باید این حرف رو بزنه من هستم نه تو،‌ آراسته پوزخندی زد و گفت: نمی‌خوام بخاطر قولی که به بابام دادی پایبند من بشی...
مشاهده تمام رمان های لیلا یارخدا
مجموعه‌ها