رمان خارجی

زندگی من و 1 داستان دیگر (پالتویی)

هرگاه من به فکر تهیه‌ی انگشتری می‌افتادم، می‌دادم این جمله را رویش بکنند، هیچ‌چیز از بین نمی‌رود من گمان نمی‌کنم که در حقیقت چیزی نیست نمی‌شود و همه چیز اثری از خود باقی می‌گذارد، کوچک‌ترین قدمی که ما برداریم در زندگی کنونی و حتی زندگی آینده اثر دارد...

9786001215988
۱۳۹۴
۲۱۲ صفحه
۳۵۰ مشاهده
۰ نقل قول
آنتوان چخوف
صفحه نویسنده آنتوان چخوف
۷۶ رمان آنتون پاولوویچ چِخوف داستان‌نویس و نمایش‌نامه‌نویس برجستهٔ روس است. هر چند چخوف زندگی کوتاهی داشت و همین زندگی کوتاه همراه با بیماری بود اما بیش از ۷۰۰ اثر ادبی آفرید. او را مهم‌ترین داستان کوتاه‌نویس برمی‌شمارند و در زمینهٔ نمایش‌نامه‌نویسی نیز آثار برجسته‌ای از خود به جا گذاشته‌است و وی را پس از شکسپیر بزرگترین نمایش نامه نویس میدانند. چخوف در چهل و چهار سالگی بر اثر ابتلا به بیماری سل درگذشت. چخوف نخستین مجموعه داستان‌اش را دو سال پس از ...
دیگر رمان‌های آنتوان چخوف
دشمنان
دشمنان «عمر یک انسان از هر اندوه شخصی گران‌بهاتر است. من از شما تمنا دارم که شجاعت و شهامت به خرج بدهید، به نام انسانیت این تمنا را از شما می‌کنم.» کریلوف رنجیده گفت: «انسانیت از هر دو سو باید باشد، به نام همان انسانیت از شما خواهش می‌کنم که مرا با خود نبرید. خدایا، چه فکر عجیبی! من به زور سرپا ایستاده‌ام، ...
محبوب همه و روشنایی‌ها
محبوب همه و روشنایی‌ها وقتی کسی سودایی و شوریده، اندوهگین و تنها دریا را روبه‌روی خود تماشا می‌کند و یا منظره‌ای در نظرش شگفت می‌آید، همیشه فکرهایی حقیقی از قبیل که زندگی می‌کند و خواهد مرد، به طور نامحسوس با غم و اندوهش درمی‌آمیزد و به خاطر واکنش‌های عصبی همان وقت مدادی به دست می‌گیرد، برایش تفاوتی ندارد روی هرچه باشد سعی می‌کند نامش ...
دشمن‌ها شرط‌بندی
دشمن‌ها شرط‌بندی
روشنایی‌ها
روشنایی‌ها وقتی کسی سودایی و شوریده، اندوهگین و تنها دریا را روبه‌روی خود تماشا می‌کند و یا منظره‌ای در نظرش شگفت می‌آید، همیشه فکرهایی حقیقی از این قبیل که زندگی می‌کند و خواهد مرد، به طور نامحسوس با غم و اندوهش در می‌آمیزد و به خاطر واکنش‌های عصبی همان‌وقت مدادی به دست می‌گیرد، برایش تفاوتی ندارد روی هر چه باشد سعی ...
خرس خواستگاری تاتیانا رپینا
خرس خواستگاری تاتیانا رپینا اسمیرنف: فکر کرده‌اید چون یک موجود لطیف هستید حق توهین کردن دارید؟ بدون اینکه کسی حقتان را کف دستتان بگذارد؟ بله؟‌ من شما را به دوئل دعوت می‌کنم. لوکا: ای خدای بزرگ! مادر مقدس! آب! اسمیرنف: بله،‌ دوئل می‌کنیم! پوپووا: فکر کرده‌اید از مشت‌های قوی و گردن کلفت‌تان می‌ترسم؟‌ بله، شما یک غول‌ هستید!
مشاهده تمام رمان های آنتوان چخوف
مجموعه‌ها