مجموعه داستان داخلی

مردن به روایت مرداد

سیگارش را می‌تکاند روی زمین، خاکسترش بین زمین و هوا پخش می‌شود، محو می‌شود، یا من دیگر نمی‌بینم، همان سیگار بهمن لاغری که چپانده بود توی جیبش، که توش یکی دو نخ بیش‌تر نبود. وسط‌های راه، همان جایی که برف کپه شده بود و لاستیکشان پنچر شد دو سه بار پاکت را تکان داد، یک نخ کشید بیرون و گذاشت وسط لب‌هاش، روی سبیلش برف نشسته بود، بعد با انگشت دراز استخوانی‌اش دوباره هلش داد توی بسته ، انگار که دلش نیاید بکشدش، یا بترسد تمام شود و دیگر گیرش نیاید...

ثالث
9789643809829
۱۳۹۴
۹۶ صفحه
۱۶۶ مشاهده
۰ نقل قول