رمان ایرانی

آن شب مرغ مینای من که همیشه همراه ناخدای کشتی‌های حمل قاچاق در اقیانوس کبیر بود دلش گرفته بود و خیلی گریه می‌کرد. از زندگی بیزار شده بود از مرگ متنر بود نه حوصله تماشاکردن تلویزیون را داشت نه حوصله سینماهای ئنیا را.

نصیرا
9786007635193
۱۳۹۴
۶۷۶ صفحه
۲۶۰ مشاهده
۰ نقل قول