رمان خارجی

آنالنا

ولی این مرتبه آنالنا به وضوح عصبانی شد. می‌خواست دق دلی‌اش را سر اسب خالی کند که با صدای یکنواخت زنگوله‌اش آهسته قدم بر می‌داشت و انگار با عقیده پیرمرد موافق بود. «بگذارید بدوند. اگر حالا عجله نداشته باشند می‌خواهید چه وقت سرعت بگیرند؟ وقتی عصایی مثل عصای شما در دست گرفتند؟»

ثالث
9789643809058
۱۳۹۳
۲۱۲ صفحه
۲۳۸ مشاهده
۰ نقل قول
گراتزیا دلددا
صفحه نویسنده گراتزیا دلددا
۱۶ رمان گراتزیا در ۲۷ سپتامبر ۱۸۷۱ در شهر نوئورو در جزیرهٔ ساردنی در خانواده‌ای از طبقهٔ متوسط به دنیا آمد. زنان در جامعه عقب‌افتاده‌ای مانند ساردنی قرن نوزدهم وضعیت مناسبی برای تحصیل و فعالیت اجتماعی نداشتند برای همین گراتزیا تا سوم ابتدایی بیشتر درس نخواند. اما از آن‌جا که در خانهٔ عمه‌اش کتاب‌خانهٔ بزرگی وجود داشت او توانست در آنجا و تحت تعلیمات خصوصی معلمی در خانهٔ عمه‌اش معلومات خود را افزایش دهد و ضمن مطالعه آثار ایتالیایی به مطالعه آثار ...
دیگر رمان‌های گراتزیا دلددا
کبوترها و بازها
کبوترها و بازها جورجو چشمانش را پاک کرد تا پسربچه متوجه نشود گریه کرده است. به این خاطر هم بود که هر بار آن پسربچه به آن خانه ویرانه پا می‌گذاشت بیمار خیالش کمی آسوده می‌شد، بله همان پسربچه خوشگل و تندرست و چابک، با 2 چشم درشت و سیاه که انگار با ذوق و شوقی درونی می‌درخشیدند و با موهای فرفری و ...
الیاس پورتولو
الیاس پورتولو
پاسکا دختر اهل نوئورو
پاسکا دختر اهل نوئورو می‌خواهی عمو پیتروی پیر را بکشم؟ حرف بزن. من به خاطر عشق تو حاضرم به هر کاری دست بزنم. هر چه را که تو بخواهی انجام می‌دهم. دروغ می‌گویم. مرکتب جنایت می‌شوم. آری، به خاطر عشق تو... می‌خواهی عمو پیتروی پیر را بکشم؟ آری، او را کشته بود اما حس می‌کرد دیگر هرگز تا آخر عمر، حتی با عشق پاسکا، موفق نخواهد ...
گنج
گنج دختر صورتش را روی نامه پایین برد و به فکر فرو رفت. اکنون تمام افکارش نسبت به او، زیبا و شیرین بودند. نامه آخر حلقه جاده شده پیرامون او را در هم شکسته و باطل کرده بود.
مشاهده تمام رمان های گراتزیا دلددا
مجموعه‌ها