در روسیه پرفسور شایستهای هست به نام نیکلای ستپانویچ فلان، کارمند عالیرتبه و دارای نشانهای افتخار، نشانها و مدلهای روسی خارجیاش به قدری زیاد است که وقتی لازم میآید آنها را به سینه بزند، دانشجویان ایکونوستاس به او لقب دادهاند. و ...
۷۶ رمان
آنتون پاولوویچ چِخوف داستاننویس و نمایشنامهنویس برجستهٔ روس است. هر چند چخوف زندگی کوتاهی داشت و همین زندگی کوتاه همراه با بیماری بود اما بیش از ۷۰۰ اثر ادبی آفرید. او را مهمترین داستان کوتاهنویس برمیشمارند و در زمینهٔ نمایشنامهنویسی نیز آثار برجستهای از خود به جا گذاشتهاست و وی را پس از شکسپیر بزرگترین نمایش نامه نویس میدانند. چخوف در چهل و چهار سالگی بر اثر ابتلا به بیماری سل درگذشت.
چخوف نخستین مجموعه داستاناش را دو سال پس از ...
ایوانف
ایوانف یکی از پنج نمایشنامه بلند آنتوان چخوف، نویسنده بزرگ رئالیست روسیه و آفریننده ژرفترین و جذابترین نمایشنامهها و داستانهای کوتاه است. چخوف با طنزی شگفتانگیز و اغلب تلخ جامعه خویش را در روزگار خودکامگی و تباهکاری تزاری به تصویر میکشد، بدین امید که این دوران با همه تیرگیهایش همچون چراغی فرا راه آینده میهن و مردم جامعه او باشد.
ایوانف ...
دشت
در حین خوردن غذا مکالمهای بین آنها صورت گرفت که ایگوروشکا متوجه شد که همنشینان جدیدش، برخلاف تضادی که در سن و شخصیتشان دارند، همگی در یک چیز مشترکند، که آنها را شبیه هم میکرد؛ «همه آنها گذشته زیبا و حالی بسیار بد داشتند. همه آنها با شور و حرارت از گذشتهشان میگفتند، اما اندیشیدن به زمان حال، خلقشان را ...
بانو و سگ ملوسش
داستانهای چخوف همه هشدار دهنده و در عین حال دارای لحنی آرام و خالی از هر گونه درس اخلاق و رفتار و تعیین وظیفه است. همهی داستانها و نمایشنامههایش با بیانی ساده و روان و طبیعی نوشته شده است و در آنها احساس نارضایتمندی از زندگی را چنان که هست و آرزومندی زندگی را، چنان که باید باشد، در دل ...
زن زیادی
زن زیادی یا زن فروشی داستان زنی است که میان دو مرد خرید و فروش میشود. نام داستان گویای طنز است اما محتوای داستان به هیچ وجه طنز نیست و در اصل تراژیک است. گروهولسکی مردی عاشق پیشه اما ضعیفالنفس که عاشق لیزا است تصمیم میگیرد او را از شوهرش جدا کرده و به ازدواج خود درآورد. بوگروف شوهر لیزا ...
دشمنان
«عمر یک انسان از هر اندوه شخصی گرانبهاتر است. من از شما تمنا دارم که شجاعت و شهامت به خرج بدهید، به نام انسانیت این تمنا را از شما میکنم.»
کریلوف رنجیده گفت:
«انسانیت از هر دو سو باید باشد، به نام همان انسانیت از شما خواهش میکنم که مرا با خود نبرید. خدایا، چه فکر عجیبی! من به زور سرپا ایستادهام، ...