رمان ایرانی

از پررویی و وقاحت بیش از حد خشایار حسابی اخم‌هایم در هم گره خورده بود و فقط منتظر بودم که مرجان پاشو از سالن بیرون بگذارد و آن‌چه لیاقت‌اش بود، بهش بگویم و یا او را از ویلا بیرون کنم و یا خودم آن‌‌جا را ترک کنم، البته بعد از گفتن حرف‌هایی که تمام فکرم را مشغول کرده بود. فقط سرخ و سفید می‌شدم و حرص می‌خوردم که نفهمیدم دیگر مرجان و به قول او اربابش چه گفتند که مرجان خداحافظی کرد و رفت.

علی
9789641931775
۱۳۹۴
۵۲۰ صفحه
۴۰۸۷ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های نگاه عدل‌پرور
طلایه
طلایه در رمان حاضر، داستانی عاشقانه درج شده است. «طلایه» دختر زیبایی است که خواستگاران فراوانی دارد. او پدری سرشناس و متدین دارد و خود به نجابت و پاکدامنی معروف است. اما در شبی در یک مهمانی، بدون اطلاع از مختلط بودن مجلس، به جشن می‌رود و در پایان مهمانی طعمه یکی از پسران بی‌صفت شده و گوهر عفت خود را ...
ثیب (ثریا یا بهار)
ثیب (ثریا یا بهار) سرخمیده‌ام را مقابل آیینه بالا کشیدم. به کندی نفسم بالا می‌آمد. تمام سلول‌های بدنم تشویش و اضطراب شده بود. چه می‌دیدم؟ آن تصویر دل فریب توی قاب آیینه من نبودم. کی و چه کسی تصویر مرا عوض کرده بود؟ آن دختر توی قاب آیینه چه کسی بود؟ هر که بود، او من نبودم. او دیگری از من بود.
مشاهده تمام رمان های نگاه عدل‌پرور
مجموعه‌ها