رمان خارجی

چمن شب‌ها

(I herbe des nuits)

از وقتی شروع به نوشتن این صفحات کرده‌ام به خود می‌گویم بی تردید راهی برای مبارزه با فراموشی وجود دارد. و آن این است که به مناطقی از پاریس بروید که سی، چهل سال است به آن‌جا بازنگشته‌اید و بعدازظهری را آن‌جا سپری کنید مثل اینکه در حال دیدبانی و مراقبت هستید. شاید زنان و مردانی که از خودتان می‌پرسید چه بلایی سرشان آمده است، گوشه کوچه‌ای، یا در گذر پارکی پدیدار شوند. یا از یکی از ساختمان‌های مجاور خارج شوند. 20 سال پیش 1 روز زمستانی به دادگاه محلی منطقه 13 پاریس فراخوانده شده بودم. حدود ساعت 11 از دادگاه بیرون آمدم، در پیاده رو میدان ایتالیا ایستاده بودم. از بهار سال 1964، دوره ای که زیاد در این محل رفت و آمد می‌کردم دیگر گذرم به این میدان نیافتاده بود. ناگهان متوجه شدم برای گرفتن تاکسی یا مترو و رفتن به خانه هیچ پولی در جیبم نیست. در کوچه پشت شهرداری، عابر بانکی پیدا کردم، ولی بعد از دادن رمز به جای اسکناس فیشی بیرون آمد که روی آن نوشته بود: «متاسفانه اعتبار لازم برای برداشت ندارید.»

9786009450527
۱۳۹۴
۱۵۲ صفحه
۲۸۷ مشاهده
۰ نقل قول
پاتریک مودیانو
صفحه نویسنده پاتریک مودیانو
۱۱ رمان Patrick Modiano is a French language novelist and winner of the 2014 Nobel Prize in Literature.

He is a winner of the Grand prix du roman de l'Académie française in 1972, the Prix Goncourt in 1978 for his novel Rue des boutiques obscures and of the Nobel Prize in Literature in 2014.

Modiano's parents met in occupied Paris during World War II and began their relationship in semi-clandestinity. Modiano's childhood took place in a unique atmosphere: between the ...
دیگر رمان‌های پاتریک مودیانو
پرسه‌های شبانه
پرسه‌های شبانه نیم قرن بعد، وقتی ردپای عمر روی غبار خاطره‌ها پیداست، دفترچه یادداشتی پیدا می‌کنید از روزهای گم شدۀ جوانی‌تان و کلمه به کلمه و خط به خط همۀ آنچه را گرد فراموشی گرفته بود مرور می‌کنید. زنی را که دوستش می‌داشتید، کتابی که می‌خولندید، محله‌ای که پاتقتان بود، دوستانی که گذر زمان تنها تصویری مبهم ازآنها برایتان ترسیم می‌کند… فکر ...
بهار سگی
بهار سگی بهار سال 1964، وقتی نوزده سالم بود،‌ با فرانسیس جانسن آشنا شدم و امروز تصمیم دارم با تکیه بر اندک دانسته‌هایم، راجع به او بنویسم. صبح زود بود، در کافه‌ای در میدان دانفرات راشرو با دوستی هم‌سن و سال خودم نشسته بودم. جانسن پشت میزی روبه‌روی ما نشسته بود و لبخندزنان ما را نگاه می‌کرد. لحظه‌ای بعد، از داخل کیفی ...
بهار لعنتی
بهار لعنتی این داستان مرد جوانی است که روزی در یکی از کافه های پاریس با عکاسی به نام فرانسیس ژانسن آشنا می شود و این آشنایی به رابطه دوستانه ای در طول مدت سه ماه می انجامد. مرد جوان تصمیم می گیرد تا فهرستی از تمام عکس هایی که ژانسن گرفته تهیه کند تا حاصل یک عمر هنر او این طور ...
من پاتریک مودیانو هستم
من پاتریک مودیانو هستم به غیر از برادرم رودی و مرگش هیچ یک از آنچه اینجا برایتان تعریف می کنم مرا عمیقاً تحت تأثیر قرار نمی دهد. برای من نوشتن این صفحات درست مثل این است که برداشتم را از موضوعی تعریف کنم یا خلاصه داستانی را بنویسم. داستانی مصور، تا با این زندگی که زندگی من نیست تسویه حساب کرده باشم. همه چیز ...
ورای فراموشی
ورای فراموشی «آدم می‌توانست ساعت‌ها در ان تراس گفتگو کند. کلماتی پوچ و جملاتی تو خالی، انگار من و او عمرمان را کرده بودیم، وقت اضافه هم گرفته بودیم و دیگر حتی نمی‌توانستیم به گذشته اشاره کوچکی هم بکنیم. او با نقشش کاملا کنار آمده بود. سرزنشش نمی‌کردم: من هم هر چه پیشتر می‌رفتم، هر آن چه را که در زندگی ام ...
مشاهده تمام رمان های پاتریک مودیانو
مجموعه‌ها