نمایش‌نامه

من قربانی زیبایی‌ام شدم

زن سیاه‌پوش: دوستم داشت؟... واقعا فکر می‌کنی دوستم داشت؟ زن سفید‌پوش: آره، دوستت داشت. زن سیاه‌پوش: پس تو هم جزو همه اون احمقایی هستی که اشتباها فکر می‌کنن «رت باتلر»، "اسکارلت" رو دوست داشت! زن سفید‌پوش: اوه، خدای من! زن سیاه‌پوش: (انگار در رویای عمیقی فرو رفته است) من برای اون هیچی نبودم، جز یه رویای شخصی... اون با زیبایی من، با غرور من، با سرخوشی من و با توجهی که به من می‌شد، برای خودش داشت تاریخ درست می‌کرد (مکثی می‌کند) می‌دونم تو اینارو نمی‌فهمی.

مکتوب
9786009568161
۱۳۹۵
۹۶ صفحه
۱۹۹ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های آرام محضری
مراوده جنازه‌ها
مراوده جنازه‌ها «ارباب»، به سمت یکی از تابلوهای روی دیوار می‌رود و مقابل آن می‌ایستد. تابلو؛ صحنه نبرد، میان دو ارتش است. ارباب: صحنه جنگ، فقط توی تابلوها با شکوهه. وقتی که به تاریخچه و دلایل به وجود اومدنشون پی می‌بری، به نظرت خیلی حقیرانه و احمقانه میان... کاشکی جنگجوها به دلایل منطقی می‌جنگیدن... اون وقت نقاشا مجبور بودن از نبردای خیالی ...
چه کسی شلیک کرد
چه کسی شلیک کرد توماس: خوب من عین توام... منم طرف کسی نیستم... فقط یه عکاس خبری‌ام، همین‌...! این شغل لعنتیمه... باید خرج زن و بچه‌ام رو بدم... نمی‌خواستم قبول کنم اما مجبورم کردن... کارم در خطر بود... منو با چندرغاز حق ماموریت زورکی فرستادن اینجا، وسط این مهلکه... گور بابای همه‌شون! سرباز (متیو)، ناگهان به سرعت اسلحه‌اش را بر‌می‌دارد و به سمت «توماس» نشانه ...
عشق به دیکتاتورها کمک نمی‌کند
عشق به دیکتاتورها کمک نمی‌کند خوزه: با من بیا... صدای مارتا: (از بلندگو): نمی‌تونم. خوزه: بیا از اینجا بریم بیرون... همه چیزو درست می‌کنم. صدای مارتا: (از بلندگو): گفتم که، نمی‌تونم باهات بیام... دیگه بین ما خیلی فاصله‌ست. خوزه: می‌دونم چرا با پدرت اینجایین... می‌خوام نجاتتون بدم. صدای مارتا: (از بلندگو): ما اومدیم اینجا شام بخوریم، فقط همین. خوزه: با من بیا،؟ بذار نجاتتون بدم. ...
جایی میان 2 سرزمین
جایی میان 2 سرزمین جمیل: قراره موقتا این‌جا باشیم... من و «حنانه»، خیلی سخت نمی‌گیریم... یه گوشه وسایلمونو می‌ذاریم... شباهم، یه کناری می‌خوابیم... فکر کنم همین چند روزه، بتونیم از این‌جا بریم. شهران: اسمشه که موقته، ما الان نه ماهه که اینجاییم...! توی کمپ، آدمایی هستن که بیشتر از یه ساله اینجان... تا چند وقت دیگه، همین جا یه قبرستون هم واسمون درست می‌کنن... فقط شیش نفر، ...
مشاهده تمام رمان های آرام محضری
مجموعه‌ها