مجموعه داستان داخلی

روزی تو خواهی آمد (نامه‌هایی از پراگ) مجموعه داستان

(Persian letters)

پا زدیم و پاشنه بر پهلوی مرکب راهوار کوبیدیم و مرکب راهوار پر گرفت و در خیابان‌بندی باغ سبک پا، سبکبال به حرکت در آمد، و دست‌هایش، بخشنده مهربان، روی شانه‌هایم بود و شانه‌هایم زیر دست‌هایش بالنده و توانمند، سبک بر گذرگاه‌ها تاختیم و وقتی که به آن دروازه گل‌آرا رسیدیم، در گذر از زیر طاقی گل‌های سرخ، سه چرخه از کف زمین پر گرفت و این را، این حس را آن آقا (مولوی) هم بهش رسیده بود که گفت: «عشق است در آسمان پریدن...» و واقعا معنی «عشق» مگر چیز دیگری هم هست بجز جان آدمی را از خاک باز خریدن و مثل پری پرواز دادن؟ بر جاده مصفای درخت‌آزین، می‌رفتیم و یک بزغاله کوچک سفید پابهپا با ما می‌دوید، بزغاله ملوس با نمکی که به گردن‌اش با روبان قرمز زنگوله‌ای داشت و همراه ما و یا یک کمی عقب‌تر از ماها می‌دوید و آجرفروش گذرگاه زیر سم‌های کوچک‌اش، تق‌تق، صدا می‌داد و آواز زنگوله‌اش ما را همراهی می‌کرد و این صداها، زنگ سه‌چرخه‌ها و تق‌تق سم‌های ظریف این بزغاله سفیدبرفی ما را، عزیز دیرین، یک عمر است که هم چنان در میان عربده‌های نفس‌کش‌طلب‌های روزگار دارد همراهی می‌کند...

9786006732725
۱۳۹۵
۱۶۸ صفحه
۷۹۱ مشاهده
۰ نقل قول
پرویز دوایی
صفحه نویسنده پرویز دوایی
۸ رمان پرويز دوايي متولد 1314 در تهران است. از سال‌هاي نوجواني در مجلات سينمايي تهران قلم مي‌زد و به تدريج به عنوان منتقد سينما شهرت بسيار يافت. در اوايل دهه‌ي پنجاه به پراگ رفت و از آن پس در همان شهر ماندگار شد
دیگر رمان‌های پرویز دوایی
باغ (چند قصه)
باغ (چند قصه) هر دومان را با هم مدرسه گذاشتند. داود یک هفت هشت ماهی از من کوچکتر بود،‌ اما با هم گذاشتنمان مدرسه. تنها قصه من این بود که مدرسه‌هامان از هم سواست. اما عصر که می‌شد یا من می‌رفتم خانه آنها یا او می‌آمد خانه ما. مشق‌ها را تند و تند یک‌جوری سرهم می‌کردیم، بعد می‌زدیم توی کوچه. با بچه‌های دیگر ...
سبز پری
سبز پری اخمت را بازکن. از تو چیزی نمی‌خواهم. از کنارت می‌گذرم. با دست پیر گلبرگی از گل سرخ‌های سرزمینم را لای کتاب تو می‌گذارم و سحر که بیدار شدی در بسترت عطر گل‌های باغ شیراز خواهد پیچید، می‌دانم.
بازگشت یکه‌سوار
بازگشت یکه‌سوار
سبزپری
سبزپری
مشاهده تمام رمان های پرویز دوایی
مجموعه‌ها