رمان ایرانی

سر صبح زنگ زدم به سازمان، قرار شد مسئولش بیاید بررسی کند؛ ولی خبری نشد. من هم می‌دانستم از آن‌ها برای من آبی گرم نمی‌شود. به آن‌ها نباید هیچ امیدی داشته باشم؛ مثل پیرزن دیروزی که گفت امید به خدا که برای تو یک کاسه شیر نمی‌شود. نمی‌دانم فعلا چه کنم! خودم بروم یا منتظر بمانم؟ ولی هنوز اعتقاد دارم امید به خدا می‌تواند یک کاسه شیر شود.

9786009545049
۱۳۹۴
۳۰۴ صفحه
۸۰ مشاهده
۰ نقل قول