رمان ایرانی

همه ما مثل هم هستیم

می‌خندم اما ته دلم تیر می‌کشد. یاد همه آدم‌هایی می‌افتم که می‌توانستیم کنار هم ما بشویم، اما... همه آدم‌هایی که به درد هم می‌خوردیم و می‌توانستیم درد تنهایی این راه دراز عمر را برای هم درمان کنیم، اما... همه آدم‌هایی که با دیدنشان ترس تو دلم می‌افتاد که مبادا آدم زندگی من نباشد و با سهم خودم اشتباهی بگیرمشان و ناگهان از هم می‌پاشیدم از تصور اینکه کسی نفس به نفس من زندگی کند.

البرز
9789644429552
۱۳۹۵
۲۸۸ صفحه
۷۹۵ مشاهده
۱ نقل قول
دیگر رمان‌های لیلی بخشی
تمام گمشده‌های دنیا
تمام گمشده‌های دنیا در دلش هزار کار نکرده و هزار حرف نزده مانده بود و آه که این لعنتی‌های سر دلش مانده، نمی‌گذاشتند سرش را بگذارد و بمیرد! سال‌ها بود که احساس می‌کرد تا یا سر پیدایش نشود و تا این عشق و این نفرت را پرت نکند توی صورت او، این نفس‌ها که می‌آید و می‌رود شکنجه می‌ماند و تمام نمی‌شود.
مشاهده تمام رمان های لیلی بخشی
مجموعه‌ها