رمان خارجی

100 سال تنهایی

(Cien anos de soledad)

«خیلی سال بعد، جلوی جوخه آتش، سرهنگ آئورلیانو بوئندیا بی‌اختیار بعدازظهر دوری را به یاد آورد که پدرش او را برد تا یخ را بشناسد.» رمان «صد سال تنهایی» بی‌تردید یکی از شاهکارهای جاویدان ادبیات آمریکای لاتین است که در روستای خیالی «ماکوندو» می‌گذرد. به گفته ماریو بارگاس یوسا: «ظهور ماکوندو، آفریده تخیل بارور گابریل گارسیا مارکز، موجب «زمین‌لرزه‌ای ادبی» در آمریکای لاتین شد.» دنیای خیالی ماکوندو مکانی است که در آن رویدادهای شگفت‌آور، تراژدی محض و مسخرگی افسار گسیخته، بسان واقعیت‌های مطلق، کنار هم جای می‌گیرند و راوی با لحنی قاطع و کاملا قانع‌کننده بازگویشان می‌کند. کلمات کلیدی: ادبیات و داستان، کلاسیک، گابریل گارسیا مارکز، کاوه میرعباسی

9789642953370
۱۳۹۵
۴۵۶ صفحه
۵۰۱ مشاهده
۰ نقل قول
نسخه‌های دیگر
گابریل گارسیا مارکز
صفحه نویسنده گابریل گارسیا مارکز
۸۰ رمان گابریل خوزه گارسیا مارکِز رمان‌نویس، روزنامه‌نگار، ناشر و فعال سیاسی کلمبیایی است. او بین مردم کشورهای آمریکای لاتین با نام گابو یا گابیتو (برای تحبیب) مشهور است و پس از درگیری با رییس دولت کلمبیا و تحت تعقیب قرار گرفتنش در مکزیک زندگی می‌کند. او در سال ۱۹۴۱ اولین نوشته‌هایش را در روزنامه‌ای به نام Juventude که مخصوص شاگردان دبیرستانی بود منتشر کرد و در سال ۱۹۴۷ به تحصیل رشتهٔ حقوق در دانشگاه بوگوتا پرداخت و همزمان با روزنامه آزادیخواه ال‌اسپکتادور ...
دیگر رمان‌های گابریل گارسیا مارکز
سفر به‌خیر آقای رییس‌جمهور
سفر به‌خیر آقای رییس‌جمهور این داستان‌ها قطعا، قطعاتی از خاطرات خود من هستند که آن‌ها را از دفتر گمشده‌ام بازسازی و بازآفرینی کرده‌ام.
سرهنگ کسی ندارد برایش نامه بنویسد
سرهنگ کسی ندارد برایش نامه بنویسد ... حالا آن پزشک جوان در پاکت محتوی روزنامه‌ها را گشوده و شروع به خواندن تیتر درشت آن کرد و سرهنگ نیز چشم از آن قفسه مربوطه برنمی‌داشت و منتظر بود ببیند که مامور پست کی مقابل آن‌ها می‌ایستد، اما پستچی این کار را نکرد، دکتر نیز خواندن روزنامه را قطع کرده و به سرهنگ و بعد به آن مامور ...
زنی که هر روز راس ساعت 6 صبح می‌آمد
زنی که هر روز راس ساعت 6 صبح می‌آمد در خروجی متحرک گشوده شد. در آن ساعت از روز، هیچ‌کس به رستوران خوزه نمی‌آمد. چند لحظه پیش، ساعت دیواری شش ضربه نواخته بود. صاحب رستوران می‌دانست قبل از ساعت شش و نیم صبح، هیچ‌کدام از مشتری‌های دایمی او نمی‌آیند. دقیقا چند دقیقه‌ای به شش صبح مانده بود که زنی طبق عادت هر روز صبحش به آن‌جا داخل شد و ...
چشم‌های سگ آبی رنگ
چشم‌های سگ آبی رنگ بیرون، لحظه‌ای باد وزید ولی زود آرام شد و صدای نفس کشیدن کسی به گوش رسید که در آن لحظه در بستر غلتی زده بود. باد ییلاقی فرو نشست دیگر بوی خاک و علف مرطوب به مشام نمی‌رسید. گفتم: «فردا اگر زنی را دیدم که دارد روی دیوارها می‌نویسد: چشم‌های سگ آبی‌رنگ آن وقت تو را خواهم شناخت.
گردباد برگ
گردباد برگ شرکت موز، به گونه‌ای ناگهانی ظهور کرد. انگار گردبادی از درون شهر برخاست، برگ‌ها را چرخاند و به هوا برد. به نظر می‌رسید این برگ‌ها، پسماندهای تجهیزات و اجساد انسانی شهرهای دیگر، ناشی از جنگ داخلی باشند، رویدادی که به تدریج به فراموشی سپرده می‌شود.
مشاهده تمام رمان های گابریل گارسیا مارکز
مجموعه‌ها