رمان خارجی

مردی به نام اوه (پالتویی)

(a man called ove)

مردی به نام اوه، اولین رمان فردریک بکمن (نویسنده سوئدی)، شاهکارهای است که طیف وسیعی از خوانندگان را در سراسر دنیا غافل‌گیر کرده است و لذت مطالعه رمانی درجه یک و دوست‌داشتنی را برایشان به ارمغان آورده است. این کتاب تاکنون به بیش از سی زبان دنیا ترجمه شده و میلیون‌ها نسخه از آن به فروش رسیده است. محبوبیت مردی به نام اوه چنان است که مجله آلمانی اشپیگل درباره آن نوشته است: «کسی که از این رمان خوشش نیاید بهتر است هیچ کتابی نخواند!» بکمن در این رمان تراژیک ـ کمیک احساس‌هایی مثل عشق و نفرت را به زیبایی به تصویر می‌کشد و انسان‌ها و جامعه مدرن را در لفاف طنزی شیرین و جذاب نقد می‌کند.

نون
9786008740032
۱۳۹۶
۳۹۶ صفحه
۳۱۷ مشاهده
۰ نقل قول
نسخه‌های دیگر
دیگر رمان‌های فردریک بکمن
بریت ماری این‌جا بود
بریت ماری این‌جا بود جوهره داستان دوباره یافتن شور زندگی است، حتی در سال‌های پیری. و چه بسا برای بسیاری که دچار پیری زودرس شده‌اند، سرآمد ماجراجویی‌های تازه‌ای باشد. ذات زندگی همواره مانند کودکی بازیگوش است که کنجکاوانه به دنبال تجربیات تازه و کشف ناشناخته‌های دنیاست. بدون شک این ما هستیم که روزهای‌مان را تبدیل به مرور روزمرگی‌ها کرده‌ایم و اگر گذر عمر تبدیل ...
تمام آنچه پسر کوچولویم باید درباره دنیا بداند
تمام آنچه پسر کوچولویم باید درباره دنیا بداند فردریک بکمن در تمام آنچه پسر کوچولویم باید درباره دنیا بداند طنز همیشگی‌اش را با جسارت بی‌نظیرش ترکیب می‌کند و روایتی شاد و در عین حال غافلگیر کننده و گاه تکان دهنده ارائه می‌دهد. او در این کتاب از بعضی از رازهای زندگی‌اش پرده برمی‌دارد، از جمله داستان ازدواج خود با همسر ایرانی‌اش و همچنین ماجرای تیر خوردنش در جریان ...
ما در برابر شما
ما در برابر شما -
معامله زندگی
معامله زندگی «معامله زندگی» داستانی پر احساس درباره مرگ و زندگی است. هنگامی که سرشار از حس زندگی و غرق تمناهایش، مرگ سر قراری ناگفته حاضر می‌شود و سمت نگاهت را به خود برمی‌گرداند... داستانی که امضای خاص فردریک بکمن را بر پیشانی دارد؛ همان نگاه طناز و احساساتی که قصه‌ای باورپذیر و در عین حال رویاگون را برای خواننده تعریف می‌کند.
می‌خواهم سهمم را ببخشم
می‌خواهم سهمم را ببخشم دیشب مرگ را کنار ماشین له شده‌ام، درست بعد از تصادف ملاقات کردم. همه جا پر از خون بود، خون من. زن با همان ژاکت خاکستری کنارم ایستاده بود. با تردید نگاهم کرد و گفت: "قرار نبود این جا باشی!" از او می‌ترسیدم چون من یک برنده هستم، کسی که همیشه نجات پیدا می‌کند. و همه برنده‌ها همیشه از مرگ ...
مشاهده تمام رمان های فردریک بکمن
مجموعه‌ها