مجموعه داستان داخلی

درست مثل رنگ شب

نمی‌دانی، اگرمی‌دانستی می‌آمدی، بلکه هم با شتاب می‌آمدی! حالا تاریکی در دوردست‌ها، از پشت چراغ‌های سوسوزن کشتی‌ها تنوره می‌کشد. هی می‌آید بالا. سایه‌اش می‌افتد روی همه چیز. نخل‌ها همین جوری ترسناک شده‌اند حالا. بالای علمک شل و خمیده جلو مسجد کلاغی جا خوش کرده.

9786005747997
۱۳۹۵
۲۰۰ صفحه
۸۳ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های شاهرخ تندروصالح
ما 1 سر و گردن از تفنگ‌ها بلندتریم
ما 1 سر و گردن از تفنگ‌ها بلندتریم قشنگی زندگی به عشق است که نمی‌شود خلاصه‌اش کرد توی چیزی. نمی‌شود بستش به دم این خاطره یا آن حکایت و افسانه. عاشق زنده‌اش عشق است! مثل پهلوان. عشق پهلوان است، همین. منتها، برای ما، همه‌چیز جور دیگری است. گم‌شد این حس حالا، گاهی سرباز می‌کند. یکهو خیره می‌مانی به جایی، دلت این‌جا نیست جای دیگری است. در میان جمع ...
دزد (مجموعه داستان کوتاه)
دزد (مجموعه داستان کوتاه) ... گفت که دلش می‌خواد بره ارمنستان. گفت نامزدش اونجاییه. گفت توی یه مهمونی خونوادگی با نامزدش آشنا شده. گفت که نامزدش می‌گه عاشقی وجود نداره. گفت که حتی گفته: این‌جا آدم عجیب تنها و تنها و تنهاس. گفت که تنهایی رو دوس داره. گفت که توی این یه موضوع با هم اشتراک نظر دارن و برای همین می‌خوان زندگی کنن ...
مشاهده تمام رمان های شاهرخ تندروصالح
مجموعه‌ها