نمایش‌نامه

1 ساعت آرامش

(Une Heure de Tranquillte)

سالن یک خانه. میشل با عجله وارد می‌شود. نفسش بند آمده است. میشل: (بشاش) ناتالی! ناتالی! اینجایی؟ آهای! آهای! ... ناتالی! اینجایی؟ آهای! آهای! ... عزیزم... ناتالی از راه می‌رسد...

9786004363396
۱۳۹۶
۱۱۲ صفحه
۱۸۸ مشاهده
۰ نقل قول
نسخه‌های دیگر
فلوریان زلر
صفحه نویسنده فلوریان زلر
۷ رمان Nom de plume d'Anne Duguël.
دیگر رمان‌های فلوریان زلر
آن سوی آینه
آن سوی آینه نخیر، من نمی‌تونم زنم رو برای همچین... چنین... دختری ترک کنم... بیش‌تر مکافاته. بله، درسته که اولش احتمالا خیلی هیجان‌انگیزه، یه نفس تازه، یه رنگین‌کمون، یه تولد دوباره، می‌تونم خوب تصورش کنم، قبول، باشه، خیلی هم خوب! چشم! خیلی هم عالی! حرفی نیست. ولی خب که چی؟ بعدش چی؟
مادر
مادر منم همین‌جا بودم دیگه... جای دوری نرفتم. کار خاصی نکردم. یه کم نظافت... آهان، چرا، بیرون رفتم... رفتم یه کم خرید بکنم. یه پیرهن خریدم. می‌خوای بهت نشون بدم؟ ولی بعید می‌دونم خوشت بیاد. خیلی سلیقه‌ تو نیست. سرخه. جرئت می‌خواد پوشیدنش. یا باید به یه مناسبت خیلی مهمی باشه. واسه تشییع جنازه‌ تو می‌پوشمش.
مادر
مادر مادر و پدر، در فضایی غریب و با اصوالتی که تنش را برجسته می کنند. مادر: ا، اینجایی... پدر: آره. مادر: یه کم دیر کردی. پدر: آره، یه کم. خوبی؟ مادر: آره، آره. (درنگ، لدون سرزنش کردن ادامه می‌دهد.) کجا بودی؟ پدر:هان؟ مادر: امروز بعدازظهر. پدر: یعنی چی؟ مادر: کجا بودی؟ پدر: چطور؟ مادر: برام سوال بود. همین.
پدر
پدر آن: من تلفنی باهاش حرف زدم. آندره: خب؟ چه ربطی داره؟ آن: اون با گریه رفت. آندره: کی؟ آن: تو نباید این‌طور رفتار کنی. آندره: ولی این‌جا خونه منه مگه نه؟ واقعا عجیبه. من این زن رو نمی‌شناسم. هیچی ازش نخواستم. آن: اون این‌جاست که به تو کمک کنه. و...
مشاهده تمام رمان های فلوریان زلر
مجموعه‌ها