مجموعه داستان داخلی

شلوارهای وصله‌دار

درس ساعت اول تجزیه و ترکیب عربی بود. معلم عربی پیرمرد شوخ و نکته‌گویی بود که نزدیک یک قرن و نیم از عمرش می‌گذشت. همه هم‌سالان من که در شیراز تحصیل کرده‌اند او را می‌شناسند. من که دیگر از چشمم اطمینان داشتم برای نشستن بر نیمکت اول کوشش نکردم. رفتم و در ردیف آخر نشستم، می‌خواستم چشمم را با عینک امتحان کنم.

9789640018347
۱۳۹۶
۱۷۶ صفحه
۱۶۳ مشاهده
۰ نقل قول
نسخه‌های دیگر
دیگر رمان‌های رسول پرویزی
قصه‌های رسول
قصه‌های رسول صفر هیبت رستم داشت؛ کشیده و بلند بود. حله سفید کار دشتستان را به دوش انداخته بود. بی‌خیال از در ارگ بیرون آمد. دو آژان دنبالش بودند. چشمش را به میدان انداخت، بعد مردم را دید، بعد چوبه دار را. صفر همان‌طور که به نخلستان می‌رفت، از در ارگ خارج شد. خم بر ابرو نداشت. مردم جیغ و داد می‌کردند، ...
مشاهده تمام رمان های رسول پرویزی
مجموعه‌ها