رمان خارجی

زندگی خانوادگی

(Family life)

همان‌طور که پیاده به آن سمت خیابان که ایستگاه اتوبوس در آن‌جا بود می‌رفتم، آخرین تصویری که از بیرجو در خانه دیدم را به یاد آوردم، که در اتاق تاریک و ساکتش با دهانی باز بر روی تختش خوابیده بود و خرخر می‌کرد. یاد مادرم افتادم چون صبح او را دیدم که ملحفه‌ها و روبالشی‌های کثیف شب قبل بیرجو را به زور در ماشین لباس‌شویی‌مان می‌چپاند. نه تنها زندگی‌ام از برادرم بهتر بود، بلکه انگار از مادرم هم خوش‌شانس‌تر بودم. دلم می‌خواست جیغ بزنم تا از دردهایم خالی شوم. شاید بخشی از وجودم از این‌که وضعیتم بهتر از بیرجو است خوشحال باشد، اما هرگز نمی‌خواستم روزی را ببینم که در آن از مادرم هم خوش‌شانس‌تر هستم. اینکه بخت و اقبال بهتری از مادرم داشته باشم برایم حکم متفاوت بودن از او را داشت، انگار که از او دور افتاده باشم، انگار این شانس و اقبال مرا از او و زندگی‌اش جدا می‌کرد.

9786009666768
۱۳۹۶
۲۰۰ صفحه
۹۰ مشاهده
۰ نقل قول