رمان ایرانی

این چند روز

«گمونم چون باهاش نرفتم مهمونی دوستش دلخور شده.» بدجنسی‌ام گل کرده بود. ادامه دادم: «راستش یه وقتایی می‌ترسم نکنه پای کس دیگه‌ای وسط باشه.» امکان نداشت نیما بعد از آن همه ابراز عشق پر سوز و گداز سراغ کسی دیگر برود. هرچند وقتی امیر... خاله محبوب لبخند زد. لبخندش این بار نه گنگ بود و نه زود محو شد. گفت: «نیما عاشق توئه. هر جا هم بره و هر کسی رو هم ببینه برمی‌گرده پیش تو. کی رو پیدا می‌کنه بهتر از تو؟؟»

ثالث
9786004051347
۱۳۹۶
۲۲۴ صفحه
۸۰ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های زینب میرطاووسی
بگذار احساست کنم
بگذار احساست کنم لادن یک پایش را چند بار کف ماشین کوبید. گلویش را صاف کرد. گفت: فکر کردم گفتی قضیه مرگ و زندگیه. چرا با ناهید نیومدی؟ سارینا از شیشه جلوی ماشین به آسمان نگاه کرد. سر تکان داد. گفت: خودت که می‌شناسیش. اون به تک تک دوست پسرای من حسودی می‌کنه. یه کم حس همکاری داشته باش دیگه.
مشاهده تمام رمان های زینب میرطاووسی
مجموعه‌ها