رمان ایرانی

از سرد و گرم روزگار

سرنوشت به دنبالم بود؛ «چون دیوانه‌ای تیغ در دست» به خلاف همسالانم، تسلیم آن نشدم. هر غروب پاییز از بلندای تک ‌درخت تناور روستایمان چشم به افق‌های دوردست و بی‌انتهای کویر دوختم و به آواز درونم گوش فرا دادم؛ آوازی که مرا به «انتخاب» فرامی‌خواند. پس انتخاب کردم؛ فقر و بی‌پناهی را با شکیبایی تاب آوردم، از رنج و زحمت کار شانه خالی نکردم، سر در کتاب فرو بردم و بر همه‌ تباهی‌های محیط اطرافم شوریدم... این قصه‌ سرگذشت من است تا 18 سالگی.

نی
9789641855200
۱۳۹۶
۲۸۸ صفحه
۱۳۷ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های احمد زیدآبادی
بهار زندگی در زمستان تهران
بهار زندگی در زمستان تهران از کنار قبر کمال‌الملک گذشتم و پا به دورن مقبره‌ی عطار گذاشتم. به محض ورود، چشمم به سنگ‌نبشته‌ای کهن افتاد که بر سر مزارِ عطار به حال ایستاده نمایان بود. سنگ‌نبشته‌ی سیاه و کهن گویی مرا در خود کشید و به ژرفای تاریخ فرو برد. لحظه‌ای حس کردم کسی که در آن گور آرمیده از اجداد من است؛ رگ و ...
مشاهده تمام رمان های احمد زیدآبادی
مجموعه‌ها