رمان خارجی

شهر ممنوعه

(The door)

ویرجینیا وولف اولین کسی بود که به رابطه‌ خلاقیت هنری و امور روزمره اشاره کرد. وولف نوشت که قرن هفدهم هیچ شاعر مؤنثی ندارد چون «خواهر شکسپیر» بیش ‌از حد گرفتار وصله‌پینه‌ جوراب‌ و سر زدن به غذا است. چند قرن بعد، نسل چندمِ بازماندگان «خواهر شکسپیر»، به کمک پول، می‌کوشند با به‌ کارگیری خدمتکار این مشکل را حل کنند. ماگدا سابو، یکی از مشهورترین نویسندگان مجارستان، در رمان شهر ممنوعه نگاهی عمیق به مناسبات متزلزل بانوی نویسنده و خدمتکارش می‌اندازد، امری که پیش از او به ‌ندرت کسی به آن پرداخته است. اِمِرِنس، خدمتکار سالخورده، سوابق درخشانی دارد: قابل ‌اعتماد است، خیال ماگدا راحت است که او خانه را به آتش نمی‌کشد، و نیز از او گذشته است که معشوقه داشته باشد. مناسبات این دو زن به وابستگی متقابلی می‌انجامد. بین این دو نبردی دایمی جریان دارد و «شب‌های ویرژیلیِ مملو از عناصر رئال و سوررئال». کتاب با توصیف یک رؤیا آغاز می‌شود و به پایان می‌رسد: رؤیایی تب‌آلود، سایه‌ یک سایه… سابو جوایز متعددی دریافت کرده است، از جمله جایزه‌"کوشوت «Kossut»، که مهم‌ترین جایزه‌ ادبی مجارستان است، و «جایزه‌ نویسنده‌ زن خارجی»، که در سال 2003 به ترجمه‌ فرانسوی شهر ممنوعه داده شد.

قطره
9786001199387
۱۳۹۶
۳۱۴ صفحه
۲۶۷ مشاهده
۰ نقل قول
ماگدا سابو
صفحه نویسنده ماگدا سابو
۴ رمان Aldous Leonard Huxley was an English writer and one of the most prominent members of the famous Huxley family. He spent the latter part of his life in the United States, living in Los Angeles from 1937 until his death in 1963. Best known for his novels and wide-ranging output of essays, he also published short stories, poetry, travel writing, and film stories and scripts. Through his novels and essays Huxley functioned as an examiner and sometimes critic of social ...
دیگر رمان‌های ماگدا سابو
خیابان کاتالین
خیابان کاتالین صدای زنگِ در او را از جا پراند و حس نومیدی که دیگر با آن مأنوس شده بود دوباره او را فرا گرفت. کسی را نداشت که بتواند به او تکیه کند: فقط خودش. در این خانواده‌ چهار نفره مثل یتیم‌ها زندگی می‌کرد، مطلقاً تنها. هر پیشامد بدی که می‌شد هیچ‌وقت نمی‌توانست آن‌طور که دلش می‌خواست طبیعی رفتار کند. همیشه ...
خیابان کاتالین
خیابان کاتالین بی‌حرکت آن‌جا ایستاد و به چیزهایی که از گذشته‌اش بر جا مانده بود چشم دوخت. هر کدام از آن‌ها برای خودش سرگذشتی داشت، هر چند که سربازهایی که بین‌ آن‌ها راه می‌رفتند از سرگذشت آن‌ها هیچ نمی‌دانستند: اشیا برای غریبه‌ها هیچ حرفی ندارند. سربازها کارشان را با عجله و کمابیش حرفه‌ای انجام می‌دادند. چیزی کش نمی‌رفتند، همه چیز را در ...
در
در تمام خواب‌هایم تکرار یک خواب واحدند، با تک‌تک جزئیاتش، رویایی که دوباره و دوباره به سراغم می‌آید. در این کابوس همیشه یک شکل، من پای پله‌ها، در دالان ورودی، رو به چارچوب فولادی و شیشه نشکن در بیرونی ایستاده‌ام و تقلا می‌کنم قفل در را باز کنم. آمبولانسی بیرون توی خیابان ایستاده. هیکل‌های امدادگرها را مات و درخشنده از آن‌طرف ...
مشاهده تمام رمان های ماگدا سابو
مجموعه‌ها