رمان ایرانی

رز سیاه

چشم‌هایش را گشود. باروش نمی‌شد هنوز می‌تواند نفس بکشد و زنده است. به محض گشودن چشم‌هایش، چهره مضطرب و ترسان مادرش توجه او را جلب کرد. مادر، تو که مرا دوست داشتی، چرا؟ چرا؟ کلمات در ذهنش نقش بستند ولی توان بیان آن‌ها را نداشت. اما نگاه ملامت‌بار دخترک، اشک ندامت و شرمساری را از چشمان مادرش جاری ساخت. دستی بزرگ و قوی شانه‌های مادرش را دربرگرفت و گفت: «بسه دیگه! دخترت رو دیدی! باید هر چه زودتر از این‌جا بری بیرون!» دخترک، خروج اجباری مادرش را مشاهده کرد و بار دیگر از شدت درد بیهوش شد...

البرز
9789644429941
۱۳۹۶
۳۹۶ صفحه
۱۵۸۵ مشاهده
۰ نقل قول
نسرین قدیری (کافی)
صفحه نویسنده نسرین قدیری (کافی)
۱۸ رمان نسرین قديرى متولد چهارم خرداد ماه سال 1331 در شهر تهران و فارغ‏التحصيل مهندسى كشاورزى از دانشگاه شيراز است. وى پس از اينكه فرزندانش به حدى رسيدند كه ديگر به او وابسته نبودند و هر كدام روى پاى خود ايستادند، براى رفع تنهايى و ارضاى اين حس درونى، دست به قلم برد. او درباره شروع به كارش مى‏گويد: «خواهرم پس از خواندن رمان خانم حاج سيد جوادى با توجه به زمينه‏اى كه من در نوشتن انشا داشتم و داشتن قدرت ...
دیگر رمان‌های نسرین قدیری (کافی)
مردان غریب من
مردان غریب من اوخر شهریور بود و نشانه‌ةای پاییز روی درختان خودنمایی می‌کرد. نسیم آرامی می‌وزید که خون به دل نیاز می‌کرد. برای او نسیم پاییزی همیشه بوی دوری و تنهایی می‌داد. هر چه سعی می‌کرد در دقایق آخر چهره‌ای شاد و متبسم داشته باشد، موفق نمی‌شد. امید دست او را گرفته بود و گویی قصد رها کردن آن را نداشت.
چه آسان باختم
چه آسان باختم اگر تو باز نگردی نهال‌های جوان اسیر گلدان را کدام دست نوازشگر آب خواهد داد؟ چه کسی به جای تو آن پرده‌های توری را به پشت پنجره‌‌ها پیچ و تاب خواهد داد؟ اگر تو بازنگردی امید آمدنت را بگور خواهم برد و کس نمی‌داند که در فراق تو دیگر چگونه خواهم زیست چگونه خواهم مرد!
مهر ممنوع
مهر ممنوع با تردید و دودلی در را باز کرد و دوباره دلش به درد آمد. دوباره سیل خاطرات گذشته به قلبش هجوم آوردند و چهار ستون بدنش را لرزاند. همان تابلوهای زنده و زیبا. همان پنجره‌هایی که با کرکره‌های چوبی مسدود شده بود. همان مبل‌ها و همان کاناپه که کنار هم می‌نشستند و راز دل می‌گفتند. بی‌اختیار به سوی اتاق خواب ...
تنها 1 بار پرواز کن
تنها 1 بار پرواز کن
نسرین
نسرین قبل از آن که ببیند او را محکم ایستاد و گفت: نه! ولی روزی هم که گفت: آری تاوان حرف‌ها و رفتارهای بسیاری را داد. با خود نجوا کرد: او از عشق چه می‌فهمد که بهایی برایش بپردازد؟ و باز آن هنگام که گفت: نه! استوارتر از قبل ایستاد و گره‌ی تقدیرش را در گوشه‌ای دیگر یافت، آن جایی که هیچکس فکرش را ...
مشاهده تمام رمان های نسرین قدیری (کافی)
مجموعه‌ها