۷۶ رمان
آنتون پاولوویچ چِخوف داستاننویس و نمایشنامهنویس برجستهٔ روس است. هر چند چخوف زندگی کوتاهی داشت و همین زندگی کوتاه همراه با بیماری بود اما بیش از ۷۰۰ اثر ادبی آفرید. او را مهمترین داستان کوتاهنویس برمیشمارند و در زمینهٔ نمایشنامهنویسی نیز آثار برجستهای از خود به جا گذاشتهاست و وی را پس از شکسپیر بزرگترین نمایش نامه نویس میدانند. چخوف در چهل و چهار سالگی بر اثر ابتلا به بیماری سل درگذشت.
چخوف نخستین مجموعه داستاناش را دو سال پس از ...
مجموعه آثار چخوف 10
... ساخالین محل رنجهای طاقتفرساست. رنجی که انسان، چه آزاد و چه تبعیدی میتواند آن را تحمل کند. کسانی که در اینجا و یا نزدیک آن کار میکنند. سعی کردهاند مسائل مهم و پر مسئولیت آن را حل کنند و هنوز هم مشغولند. متاسفم که احساساتی نیستم. وگرنه میگفتم که ما نیز مانند ترکها که به زیارت مکه میروند، ...
همسر و نقد همسر
دیروقت بود و آن دو شکارچی، درست در حاشیه دهکده میراناسیتسکی و در انباری کدخدا پراکوفی بیتوته کردند. یکی دامپزشکی بود به نام ایوان ایواناویچ و دیگری معلمی به نام بورکین. ایوان ایواناویچ فامیلی مرکب و عجیب و غریبی داشت به نام چیمشای هیمالیایی که هیچ به او نمیآمد؛ برای همین در کل ناحیه صرفا با همان نام و نام ...
3 خواهر
سه خواهر درباره سه دختر یکی از ژنرالهای درگذشته به همراه تنها برادرشان است. این چهار تن که از افراد تحصیلکرده، روشنفکر و زباندان روسیه آن روزند در محیط محدود روستایی ییلاقی زندگی میکنند و چون نمیتوانند سواد و زباندانی خود را به مردم ساده و عامی روستا نشان دهند ناگزیرند در مجالس میهمانی که برای افراد همسنخ خود برپا ...
ایوانف (دی وی دی نمایشنامه)
کارگردان: امیررضا کوهستانی
کارگردان تلویزیونی: محسن اسماعیلزاده
بازیگران: محمدحسن معجونی، سعید چنگیزیان، مهین صدری، وحید آقاپور، محمدرضا نجفی، فریا کامران، علی باقری، فاطمه فخرایی، نگار جواهریان
طراح صحنه: امیرحسین قدسی، امیررضا کوهستانی
طراح لباس: نگار نعمتی
طراحی و ساخت ویدیو: حسام نورانی
طراح نور: علی صفری
طراح گریم: سارا اسکندری
آهنگساز: هوشیار خیام
مدیر تولید نمایش: محمدرضا حسینزاده
مدیر پروژه: پییر رایس
مدیر تصویربرداری: حسن اصلانی
مجری طرح فیلم: مجتبی اسماعیلزاده
زندگی من و 1 داستان دیگر
این گوشهای از زندگی چخوف، نمایشنامهنویس و داستانسرای بیهمتاست. آغاز جوانی اوست. از زندگی خشک و بیروح پدری که اسیر اوهام اشرافی است میگریزد، پی کارهای بدنی و رنگ کردن شیروانی میرود. این شهامت، در آن شهر کوچک، دختر اعیانزادهای را شیفته او میکند. هر دو از شهر دل برمیکنند و به زندگی روستایی و کارهای تولیدی فلاکتبار پناه میبرند... ...