رمان خارجی - خاور میانه

خیرگی

(Honour)

می‌خواستم بدانم آیا انسان، محرمیتی دارد؟ خلوتی دارد دور از چشم همگان، دور از دیده‌های پنهان کائنات؟ اگر محرمیتی دارد، حتی اگر به کوتاهی لحظه‌ای، آیا این دم، لحظه‌ای از شب است که از دیده پنهان می‌شویم و از نظرها دور، یا نقطه‌ای است تاریک، شکافی باریک، گسستی نامعلوم و نامرئی، راه گریزی کوچک یا سوراخ و سمبه‌ای نامشخص...

ری‌را
9786008744023
۱۳۹۷
۲۹۲ صفحه
۴۹۹ مشاهده
۰ نقل قول
نسخه‌های دیگر
الیف شافاک
صفحه نویسنده الیف شافاک
۳۶ رمان الیف شفق یک نویسنده ترک‌تبار است. وی رمان‌هایی به انگلیسی و ترکی و فرانسوی منتشر کرده است. شفق دو رمان به انگلیسی نوشته است که بخاطر اشاره به نسل‌کشی ارمنیان در رمان دومش به نام حرام‌زاده استانبول (The Bastard of Istanbul) از سوی دادگاه‌های ترکیه به جرم "اهانت به ترک بودن" متهم شد. پرونده او در ژوئن ۲۰۰۶ بسته شد ولی در ژوئیه همان سال دوباره گشوده شد و وی با احتمال سه سال زندان روبرو شد. مترجم و ناشر او ...
دیگر رمان‌های الیف شافاک
ملت عشق (پالتویی) گالینگور
ملت عشق (پالتویی) گالینگور خیلی وقت پیش بود. به دلم افتاد رمانی بنویسم. ملت عشق. جرئت نکردم بنویسمش. زبانم لال شد. نوک قلم کور. کفش آهنی پایم کردم. دنیا را گشتم. آدم‌هایی شناختم، قصه‌هایی جمع کردم. چندین بهار از آن زمان گذشته کفش‌های آهنی سوراخ شده، من اما هنوز خامم، هنوز هم در عشق همچو کودکان ناشی...
3 دختر حوا
3 دختر حوا سه دختر حوّا روایت سرگذشت یک زن است که در میان عشق و باورهایش قرار گرفته، باورهایی که درست و نادرست بودن آن‌ها را نمی‌داند. کاوش او برای شناخت معنی زندگی و عشق او را به ماجراهایی تازه و ورطه‌هایی گوناگون می‌کشاند. این کتاب درباره زندگی 3 زن به نام‌های شیرین، پری و مونا است که شخصیت‌ آنها به دلیل اختلاف ...
ناپاک‌زاده استانبول
ناپاک‌زاده استانبول «سحرآمیز، شگفت‌انگیز، مبهوت‌کننده... در چند صفحه آخر از فرط ناباوری نمی‌توانید نفس بکشید.» آسیه کازانچی با اقوام دورش در استانبول زندگی می‌کند. به خاطر یک نفرین مرموز خانوادگی، همه مردان کازانچی در اوایل چهل سالگی می‌میرند، بنابراین خانه زنانه است: زلیخا، مادر زیبا و سرکش آسیه که یک دکان خالکوبی را می‌گرداند؛ بانو، که به تازگی پی برده که یک ...
طریقت عشق (روایتی از عشق پرشور مولانا و شمس)
طریقت عشق (روایتی از عشق پرشور مولانا و شمس) به یاد دارم سال‌ها قبل شور نوشتن زمانی در دلم افتاد.شریعت عشق. اما جسارت نوشتنش را در خود نیافتم. زبانم لال و نوک قلبم کور شد. در پی خوردن 40 تنور نان رفتم. دنیا را گشتم، انسان‌ها را شناختم، حکایت‌هایی شنیدم. بسیار بهار بر من گذشت نانی در تنورها نماند و من هنوز در عشق چون کودکی بی‌تجربه بودم.
دختری که اسمش را دوست نداشت
دختری که اسمش را دوست نداشت در یک شهر بزرگ، توی کوچه‌ای دلباز، در طبقه سوم آپارتمانی آبی رنگ، دختربچه‌ای زندگی می‌کرد. موهایش تابستان زرد رنگ می‌شد و پاییزها به قهوه‌ای مایل به سرخی درمی‌آمد. عاشق کتاب خواندن، موزیک گوش کردن، فیلم دیدن، نقاشی، توپ بازی، طناب بازی، پختن کیک شکلاتی، فرنی و شربت آبلیمو بود اما یک چیز مهم بود که هیچ دوست نداشت: اسمش!
مشاهده تمام رمان های الیف شافاک
مجموعه‌ها