رمان ایرانی

راه طولانی بود از عشق حرف زدیم

حرف‌ها و مهربانی‌اش دیگر واقعی نبود. می‌دانستم می‌خواهد آرام آرام از زندگی‌ام بیرون برود. به همین خاطر دیگر پاپیچش نشدم! دیگر یاد گرفته بودم که عشق تحمیل خود به دیگران نیست. یاد گرفته بودم کسی که برای رفتن آمده می‌رود و کسی که می‌خواهد برود هر طور شده می‌رود. هر چه درها را به رویش ببندی و هر چه بهانه بیاوری کاری از پیش نمی‌بری. فقط ممکن است رفتنش را به تعویق بیندازی. سعی کردم منطقی باشم. دل کندن از او برایم بسیار سخت و دردآور بود اما باید این کار را می‌کردم. محبوبه که یک‌ دفعه با تمام وجود پا به درونم گذاشته بود حالا می‌خواست ذره‌ ذره و به تدریج از درونم بیرون برود. علاجی نداشتم گذاشتم کارش را بکند. گذاشتم چشم‌هایش از چشم‌هایم برود. دست‌هایش از دست‌هایم...

نیماژ
9786003674103
۱۳۹۷
۲۶۴ صفحه
۱۸۶۳ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های رسول یونان
خیلی نگرانیم شما لیلا را ندیدید
خیلی نگرانیم شما لیلا را ندیدید خبر رسیده بود که او انگشت‌نمای شهر مرزی شده است. باز خبر رسیده بود که عکس او را بالای در کافه‌ها زده‌اند. بعضی از جوان‌های دهکده که پایشان به شهر باز شده بود قسم می‌خوردند که...
دیر کردی ما شام را خوردیم
دیر کردی ما شام را خوردیم تصمیم گرفته بود با کسی کاری نداشته باشد تا کسی هم مزاحم او نشود. تن به گفت و گو نمی‌داد. در دنیای خودش زندگی می‌کرد. با این همه، آدم‌های فضول دست‌بردار نبودند. گاه و بی‌گاه متلک بارش می‌کردند که زبانش را گربه‌ها خورده‌اند. ما می‌دانستیم یک روز سرانجام طاقتش طاق می‌شود و با صدای بلند جواب همه را می‌دهد، اما ...
گندم‌زار دور آوازی عاشقانه برای مرگ قطاری در برف
گندم‌زار دور آوازی عاشقانه برای مرگ قطاری در برف الیاس:... به نظر من، رفتن تو دلیل داره و اون اینه که تو گناه کردی و فرار می‌کنی. نینا: (بلند می‌شود و چمدانی می‌آورد تا لباس‌ها و وسایل شخصی‌اش را جمع کند) و تنها گناهکاران فرار می‌کنن تو می‌خوای اینو بگی، نه؟ الیاس: آره نینا: اما زندانیا هم همین کارو می‌کنن.
همه به هم شب به خیر گفتند اما کسی نخوابید
همه به هم شب به خیر گفتند اما کسی نخوابید «تویی دانیال؟» نگذاشت حالش را بپرسم زود با صدای خفه گفت: «منو به اسم خودم صدا نزن. سگا به اسم من حساس‌ان. اگه اسممو بشنون می‌ریزن رو سرم تیکه پاره‌م می‌کنن.» گفتم: «نترس اینجا هیچ سگی نیس.» به اطراف نگاهی انداخت و همان‌طور آهسته ادامه داد: «تو سگا رو خوب نمی‌شناسی. اونا همه‌جا هستن، فقط دیده نمی‌شن یهو پیداشون می‌شه. ...
گزارشی از پنجره‌های نیمه شب (گزیده‌ای از شعرهای ترکی رسول یونان)
گزارشی از پنجره‌های نیمه شب (گزیده‌ای از شعرهای ترکی رسول یونان) شعر او روانی خاص دارد؛ بین کلمه‌ها و جمله‌هایش گفتگویی فعال در جریان است، اما آنچه به این روانی جان می‌بخشد نه ادبیت موجود بلکه جهانی است که پشت شعرش شکل می‌گیرد. شعرش شعری جاندار و سیال است و فقط جیدمان کلمات نیست که مخاطب از کنارش به راحتی بگذرد. آرام و بی‌سر و صدا آمدم. سایه‌ای بودم قائم به ...
مشاهده تمام رمان های رسول یونان
مجموعه‌ها