رمان خارجی - فرانسه

من او را دوست داشتم

با صدای: بهناز جعفری. مردی را دوست داری، دارای دو دختر کوچک دوست‌داشتنی هستید، و یک شب سرد زمستانی تو را ترک می‌کند زیرا کس دیگری را دوست دارد. می‌گوید متاسفم! «چقدر باید بگذرد تا آدمی بوی تن کسی را که دوست داشته باشد از یاد ببرد؟ و چقدر باید بگذرد تا بتوان دیگر او را دوست نداشت؟» مدت زمان: 4 ساعت و 40 دقیقه. قالب‌بندی: Mp3

9786006059686
۱۳۹۷
۰ صفحه
۲۰۸ مشاهده
۰ نقل قول
نسخه‌های دیگر
آنا گاوالدا
صفحه نویسنده آنا گاوالدا
۲۳ رمان آناگاوالدا نویسنده ی موفق فرانسوی است، که از همان دوران کودکی اش شاهد فرسایش عشق در روابط زناشویی بوده است. دخترک نوجوانی بود که والدینش از یکدیگر جدا شدند. در نوجوانی کار می کرد کارهایی از قبیل پیشخدمتی، فروشندگی،بازاریابی آزانس املاک،صندقداری و گل آرایی . و همان جا بود که آموخت: ((زندگی را آموختم.دسته گل های کوچک برای همسران و دسته گل های بزرگ برای معشوقه ها...)). در 22 سالگی با یک دامپزشک فرانسوی ازدواج کرد. حاصل این ازدواج دو فرزند ...
دیگر رمان‌های آنا گاوالدا
کاش کسی جایی منتظرم باشد
کاش کسی جایی منتظرم باشد سردم است. مثل بچه‌ها گریه می‌کنم. دلم می‌خواهد هر جایی جز این‌جا باشم. از خودم می‌پرسم با چه حالی برگردم خانه. رو به آسمان می‌کنم؛ حتی یک ستاره هم در آسمان نیست. گریه‌ام بیش‌تر و بیش‌تر می‌شود. امیدم از همه‌جا ناامید شده. کاش کسی جایی منتظرم باشد... این آرزوی زیادی است؟
دوست داشتم کسی جایی منتظرم باشد
دوست داشتم کسی جایی منتظرم باشد دوست داشتم کسی جایی منتظرم باشد مجموعه داستانی است که بلافاصله پس از انتشار به موفقیت بزرگ در دنیای ادبیات دست یافت. داستان‌ها هم خارق‌العاده‌اند، هم گزنده و در عین حال غم‌انگیز، جذاب و تا اندازه‌ای غیرمعمول. در هر داستان، عشق همچون زندگی موضوع اساسی است، عشقی که هم دل‌انگیز و اسرارآمیز است و هم دردآور و صدمه‌زننده...
گریز دلپذیر
گریز دلپذیر ‹‹گریز دلپذیر››، آخرین اثر گاوالدا، رمانی کم حجم اما بسیار گیرا است. سفر شادمان چهار خواهر و برادر به دنیای کودکی‌شان تا چند ساعتی،زندگی روزمره و رنج‌های خود را فراموش کنند، تا شاید دوباره آن آرامش و دل‌خوشی را که زندگی‌شان در نقش آدم‌های بالغ و بزرگسال از آن‌ها ربوده، بازیابند. ...«چیزی شبیه یک روز مرخصی اضافی حین خدمت، کمی مهلت، ...
کسی که دوستش می‌داشتم
کسی که دوستش می‌داشتم «چی گفتی؟»» «گفتم می‌خواهم بچه‌ها را ببرم. کمی دور باشند برایشان خوب است.» مادر شوهرم پرسید: «ولی کی؟» «حالا.» «حالا؟ می‌خواهی...» «بله بله.» «چه می‌گویی؟ ساعت یازده است! پی یر، تو...» «سوزان، دارم با کلویی حرف می‌زنم. کلویی، گوش کن. می‌خواهم از این‌جا ببرمت. چه می‌گویی؟» چیزی نگفتم. «فکر بدی‌ست؟» «نمی‌دانم.» «برو وسایلت را جمع کن. همین که برگردی می‌رویم.» «نمی‌خواهم به خانه بروم.» «پس نرو. برسیم، همه‌چیز را درست می‌کنیم.» «ولی تو که...»
مشاهده تمام رمان های آنا گاوالدا
مجموعه‌ها