مجموعه داستان داخلی

بارون میاد جرجر. رو خونه‌های بی در. 4 تا مرد بیدار. نشسته کنج دیفار. دیفار کنده‌کاری. نه فرش و نه بخاری.

نظر
9786005191745
۱۳۹۷
۳۶ صفحه
۱۲۴ مشاهده
۰ نقل قول
احمد شاملو
صفحه نویسنده احمد شاملو
۲۲ رمان از ویکی پدیای فارسی
احمد شاملو، الف. بامداد یا الف. صبح (۲۱ آذر ۱۳۰۴ - ۲ مرداد ۱۳۷۹)، شاعر، نویسنده، روزنامه‌نگار، پژوهشگر، مترجم، فرهنگ‌نویس ایرانی و از بنیان‏گذاران و دبیران کانون نویسندگان ایران در پیش و پس از انقلاب بود. شاملو تحصیلات کلاسیک نامرتبی داشت؛ زیرا پدرش افسر ارتش بود و پیوسته از این شهر به آن شهر اعزام می‌شد و از همین روی، خانواده‏ اش هرگز نتوانستند برای مدتی طولانی جایی ماندگار شوند. زندانی شدنش در سال ۱۳۲۲ ...
دیگر رمان‌های احمد شاملو
قصه 7 کلاغون
قصه 7 کلاغون یکی بود. یکی نبود 1 مردی بود که 7 تا پسر داشت. خانه‌ای هم داشت سر یک تپه نزدیک 1 چشمه. از برکت کشت و کاری که می‌کرد، با زن و هفت پسرش عمری می‌گذراند وخوشبخت بود. تا اینکه زد خدا به‌اش دختری هم داد. اما دختری چنان ضعیف و ریزه و میزه، که آدم با چشم‌های خود می‌دید باورش نمی‌آمد...
افسانه‌های کوچک چینی
افسانه‌های کوچک چینی در قلمرو پادشاهی سونگ، روزی روستایی مردی به هنگام کار در کشتزار خرگوشی را دید که هراسان از صدای خنده پای او به شتاب تیری از پس بوته‌‌یی برجست به درخت گشن برخورد گردن‌اش بشکست و بر جای سرد شد. از آن روز باز، روستایی نادان هر بامداد به کشتزار رفته زیر درخت بر زمین می‌نشست و زانو در ...
مثل خون در رگ‌های من (نامه‌های احمد شاملو به آیدا)
مثل خون در رگ‌های من (نامه‌های احمد شاملو به آیدا) افسوس. چشم‌های تو که مثل خون در رگ‌های من دوید، یک‌بار دیگر مرا به زندگی بازگرداند. تصور می‌کردم خواهم توانست به این رشته پر توان عشقی که به طرف من افکنده شده است چنگ بیندازم و یک‌بار دیگر شانس خودم را برای زندگی و سعادت آزمایش کنم. چه می‌دانستم که برای من، هیچ‌گاه "زندگی" مفهوم درست خود را پیدا نخواهد ...
مجموعه آثار احمد شاملو 1 (مجموعه اشعار)
مجموعه آثار احمد شاملو 1 (مجموعه اشعار) مردی ز باد حادثه بنشست مردی چو برق حادثه برخاست آن،‌ ننگ را گزید و سپر ساخت وین، نام را، بدون سپر خواست ابری رسید پیچان پیچان چون خنگ یال‌اش آتش‌، بر دشت برقی جهید و موکب باران از دشت تشنه، تازان بگذشت آن پوک تپه،‌ نالان نالان لرزید و پاگشاد و فرو ریخت و آن شوخ بوته،‌ پر تپش از شوق پیچید و با بهار درآمیخت
مشاهده تمام رمان های احمد شاملو
مجموعه‌ها