خاموش شدیم و ماری همانطور میخندید. زن چاق و چله به طرف همسایه من فریاد میکشید که بیشک شوهرش بود و مرد چهارشانهای بود و موهایش بور و نگاهش پاک و بیآلایش بود. صحبتشان دنباله مکالمهای بود که مدتی قبل شروع کرده بودند.
۴۷ رمان
آلبر کامو (به فرانسوی: Albert Camus) (زادهٔ ۷ نوامبر ۱۹۱۳ - درگذشتهٔ ۴ ژانویه ۱۹۶۰). نویسنده، فیلسوف و روزنامهنگار الجزایری-فرانسویتبار بود. او یکی از فلاسفهٔ بزرگ قرن بیستم و از جمله نویسندگان مشهور و خالق کتاب بیگانه است.
کامو در سال ۱۹۵۷ به خاطر «آثار مهم ادبی که به روشنی به مشکلات وجدان بشری در عصر حاضر میپردازد»[۴] برندهٔ جایزهٔ نوبل ادبیات شد. آلبر کامو پس از رودیارد کیپلینگ جوانترین برندهٔ جایزهٔ نوبل و همچنین نخستین نویسندهٔ زادهٔ قارهٔ آفریقا است ...
حکومت نظامی (شهربندان) نمایشنامه
کامو در سال 1946 مینویسد: «قرن ما، یعنی قرن بیستم، سراسر آکنده از وحشت و رنج و عذاب بوده است.» به راستی اگر در تاریخ بشریت جستوجو کنیم، چنین کوتاه، یعنی حدود سی سال، دنیا دو جنگ بزرگ و خانمانسوز را به خود دید، میلیونها آدم بیگناه قربانی شدند و از همه بدتر، خونخوارترین و بیرحمترین دیکتاتورهای تاریخ از بیغولهها ...
تبعید و سلطنت
مرد خندید نمتو گفت : آها 000 فهمیدم پس اونجا همه اربابند.
نه این جور که نه اون جا نه کسی اربابه نه رعیت.
مرد لحظهای اندیشید و این گونه نتیجه گیری کرد: یعنی نه کسی کار میکنه و نه کس رنج میکشه. درسته؟
نه میلیونها نفر کار میکنند و رنج میکشند.
خوب 000 اینها رعیتند دیگه.
از این لحاظ درسته یک عده رعیت ...
طاعون
در کتاب طاعون آلبر کامو تصور میکند که بیماری همهگیر طاعون شهر اران را در برگرفته است و از خلال دفتر خاطرات دکتر ریو یک نفر شاهد وقایع، خواننده را در جریان این واقعه میگذارد، از روزی که موشهای حامل میکروب در همه گوشه و کنار شهر ظاهر میشوند تا زمانی که بیماری طاعون در این شهر که از سایر ...
دور از دیار و قلمرو
در ظلمت خشک و سرد شبانه، هزاران ستاره نمایان شدند و درخشش یخزدهشان بیدرنگ از هم جدا شده و شروع کردند به طرز نامحسوسی لعزیدن به سوی افق. «ژانین» نمیتوانست از تماشای این آتشهای سرگردان چشم بردارد. همراه با آنها میچرخید و همان چرخش بیحرکت، رفته رفته او را با ژرفترین نقطه ذاتش که اکنون سرما و هوس در آن در ...
یادداشتها
در جستجوی ارتباط. هر نوع ارتباط. اگر میخواهم درباره انسانها بنویسم، چگونه خود را از مناظر طبیعی جدا کنم؟ و اگر آسمان یا نور مرا جلب میکند، آیا چشمها و صداهای کسانی را که دوست میدارم از یاد خواهم برد؟ هر بار عنصری از دوستی یا پارههایی از محبت و عاطفه به من داده میشود، و نه هرگز خود محبت ...