مجموعه داستان ایرانی

پرنده از سر درخت پرید

... دوست من، می‌خواهم بگویم از شب شروع می‌شود. شب که می‌شود، یاد دوستان بی‌خوابم می‌کند، غصه‌ام می‌گیرد. نمی‌توانم درست بخوابم. پیش از این، از قرص‌های خواب‌آور زیاد استفاده می‌کردم و روز بعدش حالم گرفته شده بود و آدم درستی نبودم. حالا سعی می‌کنم تا مجبور نشوم، قرص نخورم. هی از این پهلو به آن پهلو می‌شوم با بیداری می‌جنگم. خیلی طول می‌کشد تا خوابم ببرد. صبح که بیدار می‌شوم، حسابی حالم گرفته شده، مرگ‌زده‌ام. بی‌حالم. به سختی از جا بلند می‌شوم. باید ذهن اندوه‌زده‌ام را به کار بیندازم و طول می‌کشد تا آدم بشوم. به دست‌شویی می‌روم. آب را روی سر و صورتم باز می‌کنم و چشم‌هایم را می‌مالم...

شالان
9786006169163
۱۰۲ صفحه
۹۸ مشاهده
۰ نقل قول
صفحه نویسنده جمال میرصادقی
۱۹ رمان جمال میرصادقی در ۱۹ اردیبهشت ۱۳۱۲ خورشیدی در تهران به دنیا آمد. فارغ التحصیل دانشکده ادبیات و علوم انسانی از دانشگاه تهران در رشته ادبیات فارسی است. جمال میرصادقی مشاغل گوناگونی داشته‌است. کارگری، معلمی، کتابدار دانشسرای تربیت معلم، کارشناس آزمون سازی در سازمان امور اداری و استخدامی کشور و مسوول اسناد قدیمی در سازمان اسناد ملی ایران. در دوره دراز کار نویسندگی، داستان‌های کوتاه و بلند بسیار و نه رمان نوشته‌است که برخی از آن‌ها به زبان‌های آلمانی ، انگلیسی ...
دیگر رمان‌های جمال میرصادقی
زنان داستان‌نویس نسل سوم (66 داستان با تفسیر)
زنان داستان‌نویس نسل سوم (66 داستان با تفسیر) در دو کتاب قبلی (جلد اول و دوم کتاب «جهان داستان ایران») به داستان نویسان نسل اول و دوم پرداخته بودم و از هر نویسنده نام آور این دو نسل، داستان کوتاهی برگزیده بودم و تفسیری بر آن نوشته بودم، قاعدتا این دو کتاب باید دنباله ای داشته باشد تا مسیر رشد و تحول داستان نویسی نوین ایران را نشان ...
2 چراغ آبی روشن
2 چراغ آبی روشن دلم گرفته بود. یاد روزهای دانشکده افتادم. چه روزهایی، پر از شور، پر از آرزو. اگر تو را یک روز نمی‌دیدم، چیزی را گم کرده بودم. گیج گیجی می‌خوردم و دنبالش می‌گشتم. آن روزها تکرار می‌شود؟ به خودم می‌گویم تکرار می‌شود، تکرار می‌شود. دارم به خودم وعده می‌دهم؟ دارم از تو دور می‌شوم؟ خواب‌هایم از تو خالی شده. کجا دارم ...
بادها خبر از تغییر فصل می‌دهند
بادها خبر از تغییر فصل می‌دهند
دندان گرگ
دندان گرگ «به تو چه زنیکه من کیم؟ شماره تلفنو بده وگرنه میام در خونه‌ات به زور ازت می‌گیرم.» من هم خوب جلوش در اومدم و گفتم:«هیچ غلطی نمی‌تونی بکنی، هر کاری می‌خوای بکن. منو می‌ترسونی مردیکه.»
روشنان (18 داستان کوتاه) مجموعه داستان
روشنان (18 داستان کوتاه) مجموعه داستان
مشاهده تمام رمان های جمال میرصادقی
مجموعه‌ها