رمان ایرانی

خیابان‌های بی‌شناسنامه

چطور می‌شد رعنا بود؟ چطور می‌شد این همه خراب کرد و به همین راحتی انتظار ساختن داشت؟ چطور می‌شد از همه چیز آن‌قدر مطمئن بود؟ چه کار کرده بودم که بعد از پانزده سال یا بیشتر، هنوز این همه و بدون شک، مطمئن بود که می‌تواند من را برگرداند؟ نمی‌دانم دقیقا چه زمانی به او باورانده بودم که هر وقتی و با هر کاری که کرده بود، می‌تواند تا آخر دنیا روی بودن و برگشتنم حساب کند. هنوز یک هفته از دوباره آمدنش نگذشته بود و من همان آدم مستاصل پانزده سال پیش شده بودم.

ستاک
9786008883319
۱۶۰ صفحه
۴۰ مشاهده
۰ نقل قول