رمان ایرانی

1 مناظره سیاسی کهن

صدایی زنانه گفت: «مادرم می‌گفت با این هوا که در سر داری عاقبت به همسری شاه می‌روی و من خواستم که از زوجات شاه باشم.» اولین کلمه را که گفت لرزه‌ای کوتاه، آمیخته با لذتی ناشناخته، به جانم انداخت. صاحب صدا فقط می‌توانست همان زنی باشد که آن شب مسخ‌مان کرده بود. جمله‌اش را که تمام کرد چادر سیاهی دیدم که چرخ‌زنان در روشنایی چراغ دیواری قرار گرفت. چند دور گرد مجسمه ناصرالدین‌شاه گشت تا عاقبت نشست و دست‌ها را روی ران‌های مجسمه گذاشت. بعد ادامه داد: «از شمارگان صیغه‌های محترمه بودن چنگی به دل نمی‌زد. نیت کرده بودم از زنان عقدی همایونی باشم.» سرش را بالا آورد تا به صورت مجسمه نگاه کند که گوش‌واره‌های بلندش پایین افتاد. شکل قطره‌های اشک بود. گفت: «می‌خواستم تا آن‌جا طرف میل شاه باشم که نقدینه و جواهرآلات و حتی خوراک شاه به دست من باشد.» بعد از پای مجسمه بلند شد و دوباره شروع به چرخیدن کرد.

روزنه
9789643346881
۱۳۹۶
۱۶۴ صفحه
۳۰ مشاهده
۰ نقل قول