نمایش‌نامه و فیلم‌نامه

بیدارم برو

زن: همون شب گفتم چرا این کار رو می‌کنی. گفت نحوست را می‌کشیم، گفتم، قتل، قتله، گربه سیاه یا سفید نداره. روز بعدش منو برد سر زمین و یه گاو‌ آهن بست به گردنم و یه شلاق مثل چوب تو گرفته بود دستش، تلخ. تلخ، تلخ بود، از ریشه تلخ بود. زن در دوران جوانی با لباس‌هایی محلی که گل‌هایی درشت دارد در زیر سایه درختی در مزرعه خوابیده است که ناگهان با ضربات شلاق از خواب بیدار می‌شود.

9789641940173
۱۳۸۸
۶۴ صفحه
۲۰ مشاهده
۰ نقل قول