رمان خارجی - فرانسه

یک‌شنبه غم‌انگیز

(Sombre dimanche)

اگر ژلت آنجا بود ابیاتی را در گوشه ایمره زمزمه می‌کرد، با همان لحن توام با طنز و کلمات ثقیلش که تمام نقل قول‌هایش را خاص خودش می‌کرد، احتمالا بخشی مطابق حال ایمره پیدا می‌کرد و با تمسخر بدبختی‌هایش را به او می‌گفت: ”نه پدر دارم و نه مادر، نه خدا و نه وطن، نه گهواره و نه کفن، نه بوسه‌ای نه عشقی، بیست‌سالگی‌ام به تاراج رفته است.“ اما ژلت دیگر آنجا نبود، احتمالا حالا برای ساکنین دبرتسن اشعار آتیلا یوژف را از حفظ می‌خواند، ژلت هم به فهرست تمام چیزهای از دست رفته ایمره اضافه شده بود، دنیای ایمره محدود به فروشگاه دیاموند شد.

نشر ورا
9786008984931
۲۳۴ صفحه
۳۰ مشاهده
۰ نقل قول