کودک و نوجوان

آنجه که هیولاها خوابیده‌اند

(Where monsters lie)

در شهر کوچک میوتاون، همه افسانه هیولاهای دریاچه را شنیده‌اند؛ افسانه‌ای که خیلی‌ها می‌گویند برای محافظت از بچه‌ها سر هم شده است، برای آنکه از دریاچه دور باشند. افی هم با افسانه هیولاها بزرگ شده، اما آهسته آهسته اتفاق‌های عجیب و غریبی در خانه‌شان می‌افتد؛ خرگوشش از توی قفسی با در قفل‌شده غیب می‌شود، مادرش به شکلی اسرارآمیز ناپدید می‌شود و سرانجام نوبت به لیسک‌های لزجی می‌رسد که از در و دیوار خانه بالا می‌روند. افی و بهترین دوستش برای حل این معما به دنبال سر نخ‌هایی می‌گردند. آیا میان ناپدید شدن‌ها و افسانه قدیمی ارتباطی وجود دارد؟ آیا افسانه‌ها فقط قصه‌هایی خیالی‌اند یا واقعا در این آب‌های تاریک و عمیق موجوداتی خوابیده‌اند؟

شیما حسینی
هوپا
9786222041144
۳۱۲ صفحه
۳۳ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های پالی هوین
پسری در برج
پسری در برج داخلشان دیده می‌شود چون یک‌جور پوست شفافی دارند که می‌شود پشتش را دید. مایع درونشان من را یاد حوضچه‌های کوچولوی بنزین توی جاده‌ها و دایره‌های رنگین داخلشان می‌اندازد و یا یاد وقتی آدامست را باد می‌کنی و بلافاصله نمی‌ترکد و لحظه‌ای کوتاه می‌شود دید که سطحش پر است از رنگ‌های در حال حرکت؛ صورتی و سبز و زرد. فقط اینکه ...
مشاهده تمام رمان های پالی هوین
مجموعه‌ها