بیوگرافی

قرن دیوانه من

(My crazy century)

آیا بشنوی! ناتوان از گوش سپردن به زبان مادری‌ات، به کلماتی که جهان را از عمق اولین تاریکی بیرون کشیدند؟ البته می‌توانی به هر زبانی سخن بگویی، می‌توانی دستور شام بدهی و از سیاست حرف بزنی، یا از شلوغ شدن بیش از حد شهرها در انگلستان یا اسپانیا، ولی آیا عشقت را هم می‌توانی بیان کنی. آیا می‌توانی این کار را به زانی که مال تو نیست انجام دهی؟ و با خود گفتم: دلبندم، جوجه اردکم، آهوی نازکم، بره غزالم. عزیز دلم. طلوع چونان برف بهارم. کوهپایه کوتاه لطیفم، شاهزاده خانم بیداری‌ام. کبوتر نازارم ترچکم، الهه مهربانم، عشقم، آیا ممکن است تو دیگر از آن من نباشی، آیا ممکن است تو را بگذارم و بگذرم، که تو را ترک گویم، تنها موجودی را که می‌تواند با لطافت به هیجانم آورد؟ سپس فهمیدم: چه جهان پر وحشتی است جایی که در آن تنها می‌توانی میان میهنی که قول رنج می‌دهد و رنجی که ترک آن به همراه می‌آورد برگزینی. و به خود گفتم: تنها امتیاز آدمی حق انتخاب است، حتی اگر میان 2 اندوه باشد. نمی‌دانم کدام رنج بزرگتر است. ولی اگر بمانم تنها نیستم. با شما باقی خواهم ماند. با دوستانم.

روزنه
9786222341404
۴۳۲ صفحه
۳۲ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های ایوان کلیما
نه فرشته و نه قدیس
نه فرشته و نه قدیس ایوان کلیما را گوهری در ادبیات دانسته‌اند که قدرش کمتر شناخته شده است. او در نه فرشته نه قدیس که واشنگتن پست آن را بهترین کتاب سال 2001 اعلام کرد، ما را به قبل پراگ امروزی می‌برد. جایی که در آن جوانان کمونیست شبحه مسلح دوران استالین با مواد مخدر روزگار می‌گذرانند...
روح پراگ
روح پراگ یکی از شگفت‌انگیزترین ویژگی‌های شهر «پراگ»، فقدان جاه و جلال در آن است. پراگ یکی از معدود شهرهای بزرگی است که در آن حتی یک ساختمان بلند یا طاق نصرت دیده نمی‌شود و حتی قصرهایی که درونشان باشکوه است، نمای بیرونی ساده‌ای دارند و نمای بیرونی‌شان تقریبا مثل نمای بیرونی سربازخانه‌هاست. این شهر، بناهای یادبود زیادی ندارد، اما ساختمان‌های زیادی ...
روح پراگ
روح پراگ یکی از شگفت‌انگیزترین ویژگی‌های شهر «پراگ»، فقدان جاه و جلال در آن است. پراگ یکی از معدود شهرهای بزرگی است که در آن حتی یک ساختمان بلند یا طاق نصرت دیده نمی‌شود و حتی قصرهایی که درونشان باشکوه است، نمای بیرونی ساده‌ای دارند و نمای بیرونی‌شان تقریبا مثل نمای بیرونی سربازخانه‌هاست. این شهر، بناهای یادبود زیادی ندارد، اما ساختمان‌های زیادی ...
نه فرشته نه قدیس
نه فرشته نه قدیس صبر کردم. دیشب شوهرم را کشتم. با مته‌ی دندان‌پزشکی کاسه‌ی سرش را سوراخ کردم. صبر کردم ببینم از جمجمه‌اش کبوتر می‌پرد بیرون یا نه، اما به جای کبوتر یک کلاغ سیاه بزرگ بیرون پرید.
در انتظار تاریکی در انتظار روشنایی
در انتظار تاریکی در انتظار روشنایی تظاهر کنندگان برای چه آمده بودند؟ سعی می‌کردند چه چیزی را ثابت کنند، یا تغییر بدهند؟ به چه چیزی اعتقاد داشتند که وادارشان می‌کرد به کتک خوردن، زندانی شدن، یا از کار بی‌کار شدن تن بدهند؟
مشاهده تمام رمان های ایوان کلیما
مجموعه‌ها