مجموعه داستان ایرانی

حق با شاخ نبات است

«زمانی که اروپا از خواب غفلت بیدار شد، شما چه می‌کردید؟» «می‌گذاشتم ریشم بلند شود!» «به چه منظوری؟» «که بانوان حرمسرا با آن بازی کنند؟» «آیاا از اعمالتان پشیمان نیستید؟» «من که گناهی نکرده‌ام.» رویاهای ما به دو شکل ظاهر می‌‌شوند: یکی در خواب، یعنی در جایی که نمی‌توان عناصر آن‌ها را بازشناخت، آن‌ها را تنظیم کرد و به آن‌ها شکل بخشید؛ دیگری، زمانی که ما در بیداری به سر می‌بریم و می‌توانیم به رویاهای خود نظم دهیم، به آن‌ها شکل ببخشیم و آن‌ها را به دیگری منتقل کنیم. در این مجموعه نیز عنصر زمان و مکان چندان مشخص نیست، آن‌ها به رویاهایی می‌مانند که اجزایشان غالبا ناهمگون‌اند.

9786226662116
۱۷۶ صفحه
۱۷ مشاهده
۰ نقل قول
صفحه نویسنده تورج رهنما
۱۰ رمان ( Touraj Rahnama)
دیگر رمان‌های تورج رهنما
خاطرات بندباز پیر
خاطرات بندباز پیر کتاب حاضر مجموعه‌ای است از نوشته‌های کوتاهی که خاطرات شخصی مرا باز می‌گویند. نه حجم آن‌ها زیاد است و نه همه آن‌ها بیانگر واقعیت‌اند. حجم آن‌ها زیاد نیست، چون عمر آدمی کوتاه است، بیانگر واقعیات نیستند، زیرا ما تنها با واقعیات زندگی نمی‌کنیم. در زندگی ما رویاها نیز نقش عمده‌ای ایفا می‌کنند.
زیر سقف‌های کاغذی (انسان‌ها چهره‌ها صورتک‌ها) مجموعه داستان
زیر سقف‌های کاغذی (انسان‌ها چهره‌ها صورتک‌ها) مجموعه داستان جای تردید نیست: ما زیر «سقف‌های کاغذی» زندگی می‌کنیم،‌ زیر سقف‌هایی که هر لحظه خطر فرو ریختن آن‌ها وجود دارد. این، سرنوشت بیش از نیمی از مردم جهان، به ویژه ساکنان کشورهای جهان سوم است. زیر سقف‌های کاغذی آدمیان نیز از جنس کاغذند: سفیدند، زمانی که زاده می‌شوند، سیاه‌اند. هنگامی که جهان را تزک می‌کنند. فاصله بین این دو نقطه ...
در ستایش گردآفرید و دست‌پختش (داستان‌هایی برای کودکان ریش‌دار) مجموعه داستان
در ستایش گردآفرید و دست‌پختش (داستان‌هایی برای کودکان ریش‌دار) مجموعه داستان شاه دیگر تاب نیاورد: کانگورو دیگر چه بوزینه‌ای است؟! دلقک پوزخندی زد و عرض کرد: قربان، بوزینه نیست، حیوانی است که بچه‌اش را همیشه در کیسه‌اش حمل می‌کند. شاه از کوره در رفت و فریاد کشید: جلاد!
کارناوال در شهر بزرگ (گزینه اشعار)
کارناوال در شهر بزرگ (گزینه اشعار) به کوچه می‌خرامی، گلی در آستینت. مگر چه گفته امروز دوباره فال‌بینت؟ به کوچه می‌خرامی چو عطر یاس در باغ، بنفشه در یسارت، بنفشه در یمینت. به کوچه می‌خرامی، خبر نداری افسوس. چه چشم‌ها که در راه نشسته در کمینت. چه جویبار نرمی‌ست میان کوچه‌ساران. نگاه دلفریبت، سکوت دلنشینت....
مشاهده تمام رمان های تورج رهنما
مجموعه‌ها